عنوان کتاب : راهبی که فِراریاش را فروخت
نویسنده : رابین اس شارما
مترجم: فرنوش کرمی
چطور می توانی به دیگران توجه کنی و از آنها مراقبت کنی ، وقتی اصلا نمی توانی به خودت توجه کنی ؟ چطور می توانی کارهای خوبی انجام دهی ، وقتی حتی نمی توانی احساس خوبی داشته باشی ؟ من اگر خودم را دوست نداشته باشم ، نمی توانم تو را دوست داشته باشم.
جولیان وکیل زبردستی که در زندگی اش جز ب پول و زنان زیبا فکر نمی کند او آنقدر محبوب بود که سررسیدش پر از قرارهای مهم با مشتریان بود و وقت شمردن پولهایش را هم نداشت. وقتی درشهر راه می رفت همه به زندگی او حسرت می خوردند. تا اینکه یک روز بر اثر سکته قلبی به بیمارستان منتقل می شود، پزشکان از او قطع امید می کنند اما ناگهان به هوش می آید. وقتی حالش بهتر می شود و به زندگیش برمیگردد، تصمیم عجیبی میگیرد. تمام دارایی اش را می فروشد، تمام ثروت و اندوخته هایش را می بخشد و به هیمالیا سفر می کند تا معنای عمیق تری از زندگی درک کند. او یک راهب بودایی می شود. این کتاب تجربیات جولیان از سفریست که ب سرزمین خردمندان و دیدارش با یوگی رامان داشته است.
این کتاب روزنهای از بعد برتر وجودتان را برای شما شرح میدهد، روزنهای که هیچگاه به آن توجهی نکردهاید، غافل از اینکه فقط اوست که برای شما باقی میماند.
رابین شارما نویسنده و سخنران انگیزشی اهل کانادا است که کتابهایش به بیش از ۷۰ زبان ترجمه شده و در سراسر دنیا طرفداران پرشور دارد. شارما در پانزدهمین سالگرد انتشار کتاب مشهورش «راهبی که فِراریاش را فروخت» حکایتی قدرتمند و زیبا را به رشتهٔ تحریر درآورده که سالیان سال میان خوانندگان آثارش طنینانداز میشود.
این داستان تخیلی ذهن عجیب "رابین شارما" است. نویسنده ی کانادایی که شهرت زیادی در نگارش کتابهای داستانی اما با مفاهیم رهبری و مدیریت زندگی دارد. او بیشتر یک نویسنده ی خود-یاری است که مهمترین کتابش "راهبی که فراری اش را فروخت" می باشد.
این کتاب تا کنون به 70 زبان زنده ی دنیا ترجمه شده و تاکنون 3هزار نسخه از آن به فروش رفته است و به عنوان پرفروش ترین کتاب خود-یاری شناخته شده است.
رابین شارما در کتاب راهبی که فراریاش را فروخت، سعی دارد دریچهای از بعد برتر وجودمان را برایمان بشکافد، دریچهای که در 24 ساعت شبانه روز یا حتی شاید در همهی عمر، لحظهای هم به آن توجه نداشته باشیم، غافل از اینکه فقط اوست که میماند.
بیش از ده سال پیش، کتابی چاپ شد که از آن زمان تاکنون، زندگی میلیونها نفر را دگرگون کرده است. داستان جولیان منتل، وکیل مشهوری که موفقیت مادی حیرتانگیزش نقابی بود بر خلا عمیق درونیاش. کتاب راهبی که فراریاش را فروخت (The Monk Who Sold His Ferrari)، ابتدا به تعدادی اندک چاپ شد اما به سرعت، هیاهویی بر پا کرد و دهان به دهان گشت. این کتاب اکنون به هفتاد زبان منتشر شده و از پرفروشترین کتابهای بینالمللی است. پیام این کتاب در سراسر جهان پخش شد، پیامی ساده و در عین حال قدرتمند که حاوی امید، الهام و موفقیتی اصیل است. این داستان الهامبخش آرام آرام پاسخ بزرگترین سوالات زندگی را در اختیارتان قرار میدهد، درست مانند فرآیندی عملی که در ایجاد خوشبختی، سرزندگی، شادی و آرامش درونی به شما کمک میکند تا در انتهای عمر، به زندگیتان افتخار کنید.
رابین شارما (Robin Sharma)، پیامی مهم برای همهی ما دارد، پیامی که میتواند زندگیمان را تغییر دهد. او نوعی کتاب راهنما دربارهی خشنودی فردی در این روزگار آشفته نوشته است.
این کتاب به ساده ترین شکل و با روشی تعاملی، یعنی آموزش و ضرورت تمرین آموزهها در زندگی روزمره، به قهرمان داستان توسط مربی معنوی و توضیح چرایی و چگونگی اثر بخشی آن در زندگی برای دستیابی به یک زندگی خشنود و رضایتمند، شیوههای شاد زیستن و بهرهجستن از زندگی را نشان میدهد.
این کتاب به شیوهی داستان و تمثیل سه اصل مهم برای دستیابی به یک زندگی با کیفیت و زضایتمند را از طریق قهرمان داستان، به خواننده می آموزد:
۱. چگونگی افزایش تجربه های درونی مثبت
۲. افزایش فراوانی زمان کیفی برای خود در زندگی
۳. افزایش معنا و هدف زندگی
بخشهایی از متن کتاب:
یک تلفن همراه خوب یا هزاران قابلیت شاید معنایی در زندگی ما ایجاد نکند، اما یک تلفن همراه Apple با نام iPhone میتواند چنان زیبا و ظریف طراحی شود که معنابخش باشد. افرادی که آنرا انتخاب میکنند احساس کنند باعث ارزشمند شدن شان شده؛ همین امر برای شما نیز صادق است. شما حس متفاوت بودن را میخرید.
فقط یک ظرف خالی میتواند پر شود. اگر ظرف یادگیری یا ذهن شما پر از اطلاعات (اشتباه) باشد، شما دیگر جایی برای اطلاعات صحیح نخواهید داشت. این کتاب به ما یاد میدهد همیشه نیمی از ظرف ذهن تان را خالی نگه دارید تا اطلاعات صحیح بتوانند در آن قرار بگیرد. در غیر این صورت نه خبری از رشد است، نه پیشرفت… و برای همیشه با اطلاعات کهنه تان باید سر کنید. قبل از لمس کردن قلب دیگران، باید قلب خودتان را لمس کرده باشید. تا زمانی که خودتان به خودتان نتوانید عشق بورزید، به هیچکس دیگری نخواهید توانست. اول از خودتان شروع کنید.
هر تراژدی در زندگی جرقه ای از تولد یک ستاره در درون شماست. یکی از مهم ترین دروس این کتاب چنین است «دنیای خارج وجود ندارد… هرآنچه در دنیای ما وجود دارد، ابتدا در ذهن مان خلق شده.» شرایط بیرونی و محیطی شاید قابل کنترل، شاید غیرقابل کنترل باشد؛ اما مهم نیست، مهم این است که تنها چیز مهمی که تحت کنترل ماست، افکارمان است. از مهم ترین چیزهایی که این کتاب میخواهد بگوید این است که «ذهن در موفق یا ناموفق شدن ما نقش زیادی دارد.» اگر مشکلی در زندگی شما پیش آمده، اگر شکست بزرگی خوردید، اگر تمام دنیا به شما پشت کرده و بدبیاری آوردید، نگران نباشید، این یعنی تولد ‘من’ جدید و فرصتی برای رشد.
هر چیزی در عالم دوبار خلق میشود، یکبار در ذهنتان و بار دیگر در واقعیت. درزندگی هیچ اشتباهی وجود ندارد. در زندگی تنها درس هایی وجود دارند که باید از آنها بیاموزیم. چیزی به عنوان یک خاطره ی منفی و بد وجود ندارد. آنها تنها فرصتهایی برای رشد، یادگیری و پیش رفتن در مسیر تسلط به نفس هستند ما از کشمکش ها نیرو می گیریم. حتی درد می تواند اموزگار ما باشد. اگر مشکلی در زندگیتان پیش آمده، اگر شکست بزرگی خوردید، اگر تمام دنیا به شما پشت کرده بدبیاری آوردید، نگران نباشید، این یعنی تولد "منِ جدید" و فرصتی برای رشد.
اکثر مردم خواهان احساس بهتر، انرژی بیشتر و رضایتمندی بیشری هستند. اما وقتی از آنها می پرسی دقیقا چه از زندگی میخواهی، هیچ جوابی ندارند. زمانی زندگی خودت رو عوض میکنی که هدفگذاری کنی و دنبال هدف زندگی باشی. وقتی تصمیم میگیری ذهنت را روی اهداف اصلی زندگی تمرکز کن، ذهنت شروع به فیلترکردن امور بیهوده میکند و فقط روی امور مهم تمرکز میکند .
یک بار برای همیشه شکر گذار باش که افکار خوب را با بد می توانی جایگزین کنی به چیزی متضاد غمگین بودن فکر کن بدنت را تکان بده راست بنشین و به مثبت ها فکر کن .
پشتکار داشته باش روی هر فکر منفی یک فکر مثبت جایگزین کن خیلی زود همه چیز خوب پیش می رود، افکار دارای حیات و انرژی هستند کیفیت فکر کیفیت زندگی را تعیین می کند افکار جزیی از زندگی مادی اند ذهنی که پرورش یابد معجزه می کند، اگر میخواهی کامل باشی افکارت را درست کن سخت تلاش کن آشفتگی هایت از بین بروند . . .
تصور کن هر روز از خواب بیدار میشوی این سوال ساده را از خود بکنی که اگر امروز اخرین روز عمرم بود ،چه کار میکردم ؟ بعد فکر کن با خانواده ات ،همکارانت و حتی آن هایی که نمیشناسی چگونه رفتار کنی... فکر کن در این صورت برای اینکه حداکثر استفاده را از هرلحظه زندگی بکنی،چقدر خلاق خواهی شد و شورو شوق خواهی داشت...