عنوان کتاب : حشاشین
نویسنده : تامس گیفورد
مترجم : جواد سید اشرف
همه سرنخها به شهر رُم و به آرشیوِ محرمانه واتیکان ختم میشود. ماجرا ریشه در گذشتههای دور دارد: در دورانِ رنسانس و در سالهای حکومتِ پاپهای مخوفِ خاندانِ بورجا گروهی قاتل حرفهای وجود داشت که تنها در شرایطِ «خاص» و به دستور شخص پاپ برای انجام مأموریتهای «ویژه» دست به کار میشد.
کتاب حشاشین که به دست تامس گیفورد نگاشته و توسط جواد سید اسرف ترجمه شده است.این نوشته با زبان فارسی و دارای تعداد پانصد و هفده صفحه است.اثر فوق در سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت به انتشار رسیده و در نشر ققنوس چاپ گشته است.
سازمان مخفی حشاشین یا به عبارتی آدمکش های پاپ ، که قبلاً در قرون وسطی و دوره رنسانس فعال بوده است قبل از جنگ جهانی دوم، توسط بالاترین مقامات روحانی کلیسا بازسازی و سازماندهی می شود تا اعضای آن که همگی کشیش های متعصب ، نیرومندودر خدمت اهداف روحانیان بلند مرتبه از جمله پاپ اعظم هستند مخالفین را از سر راه بردارند.
داستان از جایی شروع می شودکه خواهر والنتیاین “وال” در آرشیو اسناد کلیسا پی به اسرار مخوفی می برد.
کلید ورود به این اسرار، عکسی چهار نفره در زمان جنگ جهانی دوم است که در کافهای در پاریس انداخته شده. کشف این رازها باعث به قتل رسیدن او توسط هورست من یکی از مخوف ترین کشیش های سازمان حشاشین می شود .قتلی که سرآغاز جنایت های دیگری است.
برادر والنتیاین، بن، که وکیل دعاوی و از اعضای سابق فرقه ی یسوعیون تصمیم میگیرد راز قتل خواهرش و آن عکس را کشف کند.ودر این راه واقعیت های تلخ و تکان دهنده ایی به وحشتناکترین شکل ممکن بر سرش آوار می شود.
رمان حشاشین ، به حوادث واقعی و تکان دهنده ای می پردازد که در مکان های مقدس روی داده است: “وال” خواهر راهبه “بن درایسکیل” به طرز دلخراش و اسرارآمیزی به قتل می رسد. متعاقب آن قتلهای دیگری نیز اتفاق می افتد. “بن درایسکیل” که قبلاً راهب یسوعی بوده است ، تصمیم می گیرد ازقاتل خواهرش انتقام بگیرد. قاتل، یک کشیش متعصب به نام “هورست من” است.
“بن درایسکیل” برای پیگیری موضوع به شهرها ، کلیساها و مکان های مختلفی می رود و با روحانیون عالی رتبه روبرو می شود تا این که سرانجام پی می برد که تمام قتل ها به طور مخفی توسط سازمان “حشاشین” که درخدمت اهداف روحانیون عالی رتبه، از جمله پاپ اعظم می باشد ، طرح ریزی شده اند و در این میان پدر خود او “دوک اعظم” نیز یکی از اعضای سازمان تروریستی “حشاشین” است.
بخشی از کتاب:
بازوانی بی نهایت زورمند به دور بدن “کریستوس” حلقه زد ، دست هایی عضلانی گردن او را فشرد و بعد… آن دو مرد در تاریکی گورستان به رقصی مهیب و مرگبار پرداخته ، گویی یکدیگر را درآغوش گرفته بودند ، چهرۀ هر دو خیس عرق بود. بالاخره صدای چندش آوری برخاست ، صدای شکستن استخوان به گوش رسید ، صدای خرخر خروج هوا از شش های لهیده به گوش رسید. “کریستوس” مرده بود…..
مردی که در آستانه در ایستاده بود، بارانی کهنه و رنگ و رو رفته ای به تن، کلاه زیتونی رنگ با نوار باریک چرمی به سر داشت. صورتی با گونه های سرخ داشت. ابروان انبوه و پرپشت خاکستری رنگش بر چشم های آبی کمرنگی که در عمق گودی حدقه برق می زد، سایه افکنده بود. گوشه ای از یقه سفید کشیشی اش از زیر شال گردن خاکستری رنگی که به دور گردن پیچیده بود، دیده می شد. قدش حدود یک متر و هفتاد سانتی متر بود و تقریباً شصت سال داشت….