*هرکس باید خودش معنای زندگی را پیدا کند و مسئولیت آن را بپذیرد. اگر در این امر موفق شود، با وجود همه تحقیرها باز هم رشد خواهد کرد. فرانکل به این گفته ی نیچه علاقه خاصی دارد: «کسی که چرایی برای زندگیکردن دارد، از عهده چگونگی آن برخواهد آمد.»
*برای اولینبار در زندگیام حقیقتی را دریافتم که شاعران بسیاری آن را به شعر درآوردهاند و اندیشمندان بسیاری آن را غایت فرزانگی نامیدهاند. آن حقیقت این است که عشق والاترین هدفی است که انسان در جستوجوی آن است.
*داستایوفسکی میگوید: «تنها یک چیز است که از آن میترسم، اینکه ارزش رنجهایم را نداشته باشم.»
*زندگی مانند رفتن به دندانپزشکی است. همیشه انتظار چیزهای بدتر را دارید، درحالیکه سختیها به پایان رسیدهاند.
*طوری زندگی کنید که گویی بار دومی است که به دنیا آمدهاید و در حال ارتکاب خطاهای زندگی اولتان هستید، پس مراقب رفتارهایتان باشید.
*بلافاصله ضربات سخت چوب و شلاق را بر پشتم احساس کردم و به من دستور دادند تا سرجایم برگردم. جالب اینجاست که چند دقیقه قبل از این ماجرا همان نگهبانی که من را کتک زد به ما گفته بود که شما «خوکها» اصلاً حس همکاری با یکدیگر را ندارید.
*به جرئت میتوانم بگویم هیچچیز در دنیا به اندازه دانستن معنای زندگی نمیتواند به انسان کمک کند که در بدترین شرایط هم زندگی کند.
*یک واکنش غیرطبیعی به یک موقعیت غیرطبیعی کاملاً طبیعی است.