اگر شما هم جزو اون افرادی هستین که به تازگی می خواین کتاب خوندن رو شروع کنین، بهتره از کتاب هایی شروع کنین که محتوای داستانی دارن و نثر روون تری دارن و خستتون نمی کنن. البته این کاملا بستگی به سلیقتون هم داره که چه ژانر کتاب رو دوست داشته باشید و یا چه موضوعی سر ذوق بیارتتون! در ادامه چند تا کتاب بهتون معرفی می کنم که جدا از محتوای داستانی ای که دارن، مطالب مفیدی هم دارن که توی زندگی به شما کمک می کنه.
شازده کوچولو به سیاره دوم رفت؛ آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد؛
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند، اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت: نرو، تو را وزیر دادگستری میکنیم!
شازده کوچولو گفت: اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم.
فروانروا گفت:
خب، خودت را محاکمه کن!
این سختترین کار دنیاست! اینکه بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی و عادلانه خودت رو محاکمه کنی ...
همه ی آدمها با هم برابرند، اما پولدارها محترم ترند! اما دخترها پر طرف دارترند، اما بچه ها واجب ترند، اما خانمها مقدم ترند! اما سفیدها برترند و سیاه ها بدبخت ترند..
البته تبعیضی در کار نیست؛ در کل همه ی آدمها با هم برابرند، اما بعضی ها برابرترند!
هرجا که رفتم آدمهایی را دیدم که در پی تصاحب چیزهای نو هستند...
تصاحب ماشین نو، تصاحب یک ملک جدید، تصاحب اسباب بازی جدید. بعد هم دوست دارند به همه بگویند میدانی به تازگی چی خریده ام؟
میدانی تفسیر من از این ها چطور بوده است؟ اینها در اصل تشنه عشق بوده اند ولی به جای عشق، اینها را جایگزین کرده اند. آنها اشیا بی جان را به جان پذیرفته اند و انتظار محبت از آنها دارند؛ اما فایده ای ندارد. شما نمیتوانید مواد بی جان را جایگزین عشق کنید، جایگزین عطوفت، لطافت یا حس دوستی کنید.
«بارتان را بر شانه ی خدا بگذارید.»
انسان همیشه باید خاموش بماند و شاهد رستگاری پروردگار باشد.
من بار مشقت ناشی از تنگدستی را به ذهن فوق هوشیار خود می سپارم و بی اعتنا به آن، در انتظار نعمتم.
سپردن بارها به خداوند، انسان را قادر می سازد تا حتی در تاریکی نیز بینا باشد.
اگر خدا وجود داشته باشد، بدون شک در مورد موجوداتی که تصمیم میگیرند این زمین را زودتر ترک کنند، بخشنده خواهد بود و شاید حتی از این که ما را وادار کرده وقتمان را آنجا بگذرانیم، معذرت بخواهد!!