» معرفی کتاب: عاشقی یعنی جدایی
عنوان کتاب : عاشقی یعنی جدایی
نویسنده: گای کارنو
مترجم: ناهید سپهرپور
انتشارات : نشر بنیاد فرهنگ زندگی
یک هویت سالم بر مبنای عزت نفس سالم شکل میگیرد!
عاشقی یعنی جدایی نوشته گای کورنو (۲۰۱۷-۱۹۵۱)، روانکاو یونگی اهل کشور کانادا است و به مساله تکامل فردی از طریق روابط عاطفی میپردازد. او در این کتاب نشان میدهد که ریشه اختلاافات زناشویی در دوران کودکی افراد ریشه دارد. گای كارنو، روانكاو يونگی شهير كانادايی، با بهرهگيری از تئوری شناخته شده و جهانی پروفسور كارل گوستاو يونگ با زبانی ساده و بيان تجربيات مطالعاتی و مشاورهای خود، كه در كتاب نيز فراوان به آن اشاره مینمايد، به شما كمک ميكند تا مسيری متفاوت را در زندگی در پيش بگيريد.
در وهله نخست، هویت نیاز به عملکردی دوگانه دارد: نزدیک شدن به دیگران برای دریافت عشق و حفظ فاصله برای اثبات تفاوت خود. وقتی به دیگران نزدیک میشویم، به دنبال حسی از تعلق و وابستگی هستیم. وقتی فاصله ایجاد میکنیم، در صدد کشف فردیت خود هستیم. اینکه چگونه این عملکرد دوگانه را انسجام میبخشیم، تأثیر تعیینکنندهای در زندگی عشقی ما دارد، زیرا تمام رخدادهای زندگی بین دو قطب ادغام و جدایی روی میدهد.
اين ايده كه عشق قرار است خوشبختی به بار آورد تقريبا چند وقتی است كه در حال منسوخ شدن است. روابط زود شكل میگيرند و زود هم به خزان خود میرسند. تئوريها و حرفهای زيادی برای آنكه بتوانيم با هم مهربانتر باشيم بيان میشوند كه چندان هم كارساز نبودهاند.
اين كتاب منتشر شده تا زندگي شما را زير و رو كند و شما را به تعمقی وا میدارد كه در يک آن به خودتان میآييد و متوجه میشويد كه عمری را بدون عشق حقيقی و يا در حسرت رسيدن به آن گذراندهايد و ناخودآگاه موجبات تخريب روابط و يا حداقل لذت نبردن از زندگیتان را فراهم كردهايد. اين كتاب علاوه بر اين كه زمينهساز ايجاد آرامش و عشق پايدار در زندگی میشود، آگاهی مناسبی را در زمينه انتخاب همسر در اختيار افراد مجرد قرار میدهد تا انتخابی هوشمندانه داشته باشند.
اكنون با اين كتاب به اين باور ميرسيد كه ريشههای عميقی موجبات اختلاف نظرها، سوءتفاهمها و درگيریهای شما را رقم زدهاند؛ ريشههايی كه بايد دختران در رابطه خود با پدر در دوران كودكی و پسران در رابطهشان با مادر در كودكی كشف كنند.
کورنو در این کتاب به بررسی رابطهی دختر با پدر و مادر با پسر پرداخته است. اینکه چطور سرنوشت عشقهای ما که به جدایی ختم میشوند در کنترل ما نیست و به روابط ما با والدین برمیگردد البته این مدل تفسیر تمام روابط نیست اما، کورنو به این مورد پرداخته است.
موضوع اصلی دربارهی تاثیر پدر و مادر در کیفیت روابط افراد است. کتاب در حوزهی روانشناسی یونگ است و به دو مبحث عقدهی پدر در دختران و عقدهی مادر در پسران پرداخته است. اینکه کودک چگونه با درک والد متوجه میشود در جهان یگانه نیست و با ایجاد تفاوت با والد سعی در نشان دادن فردیت خود دارد. در کتاب قدم به قدم متوجه میشویم چگونه از دل پسرانی که بواسطهی درد جدا نشدن روانی از مادر، مردانی متولد میشوند که از محبت میترسند و از جدا نشدن درست دختر از پدر در سن بلوغ، زنان ناامنی پدید میآیند که با محبتی چسبنده به مردان سعی در رفع فقدان پدر دارند. به عبارتی چگونه ناخودآگاه در روابط خود به دنبال پدر معشوق و مادر معشوق میگردیم. همچنین راهکارهایی برای پدران و مادران دارد تا با یافتن فردیت خود بلوغ روانی درستی را به فرزندشان هدیه کنند بدون اینکه هیچکدام آسیب جدی ببینند.
بخشی از کتاب:
زن باید بداند، البته، مرد هم همینطور ، که قرار نیست هیچ همسر جادویی از بهشت برایش نازل شود که نیازهایش را پیشاپیش بداند و حتی قبل از اینکه آنها را به زبان آورد، برآورده سازد. شاهزاده جذاب هرگز نخواهد آمد.
هدف این کتاب بررسی چالشهای موجود در روابط عاطفی بین مردان و زنان در برههای است که به هزاره سوم نزدیک میشویم. در این سفر دشواریهای بسیاری پیش رو داریم... مشکلاتی که به آنها اشاره خواهم کرد. وانمود نمیکنم که میتوانم فرمولی جادویی برای سعادت زندگی مشترک ارائه دهم. نه تنها چنین فرمولی در اختیار ندارم بلکه در حقیقت باور به وجود چنین فرمولی ندارم. من بهجای اینکه تدابیر و سازوکارهایی ابداع کنم که این مسیر را آسانتر کند، تلاش خواهم کرد تا قفل مفهومی را که ورای این مشکلات نهفته است بگشایم. با پرده برداشتن از برخی الگوها، درمعرض دید قرار دادن و شناخت آنها، امید آن میرود که بتواند ارتقا داده شود.
چگونه میتوانیم موجودیتی مستقل و درعین حال یگانه داشته باشیم؟ پرسشی اساسی که نه تنها زوجها، بلکه زندگی روانی هر فرد با آن مواجه است.
برای پاسخ به این پرسش نیاز به برخی معیارهای نظری داریم. بنابراین در این فصل به معرفی این مفاهیم اولیه خواهیم پرداخت: شکلگیری «من» و عقدههایش و ریشههای عزتنفس، هویت فردی و کهنالگوهای آنیموس و آنیما. نخست به بحث پیرامون معنای انسان بودن خواهیم پرداخت که در خدمت حفظ هویت است.
به تدریج دریافتم که عشق نیروی پیوند دهنده ی قدرتمندی است که از طریق خواستن شدید و رنج ما را به طور اتفاقی در مسیر یکدیگر قرار می دهد. اکنون می دانم عشق نیرویی است که ما را به رویارویی با خود و نیز دیگران سوق می دهد. ما به واسطه ی موانعی که بر سر راه عشق پدید می آید، شناخت و کشف خود را آغاز می کنیم. بنابراین باید گفت، عشق به ما زخم می زند، ما را آسیب پذیر می کند و به زمین می زند تا بتوانیم آن را با تمام شکوه و جلالش احساس کنیم و آن گاه با فروتنی بیشتری آغوش خود را به روی خوشبختی و سعادت بگشاییم.
در بخشی دیگر از کتاب میخوانیم که:
چهارده تا پانزده سالگی سن استقلال فرزند شماست ولی متاسفانه برخی تا 30 سالگی موضوع را کش میدهند. تا این سن وقت دارید که رابطه خوب با آنها بسازید. بعد از این سن، طول موج آن ها دیگر شبیه شما نیست، به همین خاطر جلوی شما می ایستند. باید کم کم کنترل را به اعتماد و ممنوعیت ها را به گفتگو و درک تبدیل کنید، سختگیری زیاد یا مواظبت زیاد پس از این سن، فقط به نابود کردن زندگی فرزند می انجامد. چنانچه والدین از این واقعیت آگاه بودند از بسیاری از تضادهای والد فرزندی جلوگیری می شد.