خرید از سراسر دنیا

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» معرفی کتاب : هنر در لحظه زندگی کردن

معرفی کتاب : هنر در لحظه زندگی کردن

عنوان کتاب: هنر در لحظه زندگی کردن

نویسنده: شانا نیکوئست

 مترجم: معصومه محمودی و آرزو مومیوند

انتشارات: نشر میلکان


همه‌ی ما حتما بارها این جملات را شنیده‌ایم. در لحظه زندگی کنید! از لحظه لذت ببرید! اضطراب‌ها و نگرانی‌هایتان را کنار بگذارید و طوری زندگی کنید که انگار امروز آخرین روز زندگی‌تان است. اما حقیقت این است که با وجود درست بودن تمام این حرف‌ها، هیچ‌وقت کسی راهکاری برای انجام دادنش به ما یاد نداده است. ما همیشه این جملات را به شکل یک سری فرمول و دستورالعمل برای زندگی می‌خوانیم. بدون اینکه بدانیم چطور می‌توانیم آن را در زندگی خودمان پیاده کنیم. شانا نیکوئست در کتاب هنر در لحظه زندگی کردن، در قالب داستانی خواندنی و جذاب به ما می‌آموزد که چطور می‌توانیم از اضطراب‌های روزمره زندگی رها شویم و روشی ساده‌تر برای زندگی پیدا کنیم. روشی که هرچند ساده است، اما می‌تواند زندگی ما را از این رو به آن رو کند، تحول ببخشد و شوری عمیق در آن بیافریند.

آیا مدیتیشن می تواند افکار منفی را از بین ببرد؟ مطلب مرتبط آیا مدیتیشن می تواند افکار منفی را از بین ببرد؟

شانا نیکوئست، نویسنده‌ی پرفروشِ نیویورک تایمز، در این کتاب شما را همراهی می‌کند تا به منظره‌ی زندگی‌تان نگاهی بیندازید و ببینید زندگی‌تان چطور می‌شود اگر از فشار بی‌نقص‌بودن رهایی یابید و به‌سادگی در زمان حال و در میانه‌ی شلختگی و روزمرگی سرکنید.

شانا نقل می‌کند که «چند سال پیش، دیدم خسته و منزوی شده‌ام. هم روحم بیمار بود و هم بدنم. از همیشه خسته‌بودن و از پاافتادن به‌خاطر این‌همه کار خسته شده بودم. با هرکسی که صحبت می‌کردم، به نظر می‌رسید تقریباً همان حال‌وروز را دارد: در آرزوی برقراری ارتباط، معنا، عمق، اما ناکام‌مانده به‌خاطر مشغله‌ی زیاد. من همسر، مادر، دختر، خواهر، دوست، همسایه و نویسنده هستم و خوب می‌دانم ناکام‌ماندن چه حسی دارد. اما در طول چند سال گذشته روشی برای زندگی‌کردن آموخته‌ام که با لطف، عشق، استراحت و بازی همراه است. از آن‌موقع همه‌چیز تغییر کرد.

هنر در لحظه زندگی‌کردن دعوتی است به این سفر که زندگی من را تغییر داد. این مسیر را با شما طی می‌کنم تا از فشار و پریشانیِ ناشی از تلاش برای اثبات خود به دیگران دور شوید و به خودِ اصلی‌تان بازگردید، به همان کسی که قبلاً بودید: بی‌نیاز از اثبات خود و کسب ارزش به هر قیمتی.» .

شانا نیکوئست در کتاب هنر در لحظه زندگی کردن، در قالب داستانی خواندنی و جذاب به ما می‌آموزد که چطور می‌توانیم از اضطراب‌های روزمره زندگی رها شویم و روشی ساده‌تر برای زندگی پیدا کنیم. روشی که هرچند ساده است، اما می‌تواند زندگی ما را از این رو به آن رو کند، تحول ببخشد و شوری عمیق در آن بیافریند.


بخشی از متن کتاب:

با تمام تفکراتم و احساسات شخصی‌ام، من یک اجتنابگر و یک فراری‌‌ام؛ درحالی‌که عمیقاً و شدیداً می‌خواهم درست در زمان حال واقعی، یعنی زمان نابسامان، شگفت‌انگیز و مسخره زندگی کنم. کلی ترفند بلدم که می‌توانند من را از آن خارج کنند. قبلاً راه‌های فرارم این‌ها بودند: داستان‌ها، سپس غذا، نوشیدن، سپس کارکردن و بعد از آن موفقیت. تمام چیزهایی که از آن‌ها به‌عنوان زره استفاده می‌کنیم، ما را از درد، خشم و ترس جدا می‌کنند. اما درد، خشم و ترس ساختار زندگی واقعی‌اند. این‌ها در میان عشق، والدین، وقت خواب، شست‌وشو و کار بافته و تنیده شده‌اند. وقتی خودتان را از بعضی از آن‌ها جدا می‌کنید، خودتان را از تمامشان جدا می‌کنید. من هم می‌خواهم درست درون آن‌ها باشم؛ چه دردناک باشند چه نه، چه ترسناک باشند، چه نباشند. همان‌طورکه دوست من گلنون می‌گوید: غیر مسلح.

از وقتی یادم می‌آید مسلح بوده‌ام. یک پناهگاه واقعی از کتاب‌ها، غذاها، نوشیدنی‌ها و فهرست‌های کاری داشته‌ام. آن‌ها شبیه زندگی واقعی بودند، اما دقیق‌تر که نگاه می‌کردم، می‌دیدم بیشتر مانعی در برابر زندگی‌اند.

سال‌ها پیش، دوستی فرزانه گفت آدمی تازمانی‌که درجهٔ سختی و مشکلاتش به بالاترین حد نرسد، متحول نمی‌شود. حرفش به‌نظر کاملاً درست است. یکی از اتفاقاتی که برای ایجاد تحول در زندگی به ما انگیزه می‌دهد، دل‌شکستگی است؛ دل‌شکستگی‌هایی که التیام نمی‌یابند و تحملشان بسیار سخت است.

در هریک از این تحولات، زندگی‌ای که ساخته بودم درمقابل چشمانم از بین رفت. وقتی ۲۱ ساله بودم، زندگی‌ام فقط به بطالت و خوش‌گذرانی و کتاب‌خواندن می‌گذشت که در آن میان، فقط کتاب‌خواندن مفید بود. وقتی ۲۹ سالم بود، دل‌بستگی‌ام به شغلم ترسناک و تنش‌زا بود و معتقدم اخراج‌شدنم دراصل لطف خداوند بوده که آن هویت را ذره‌ذره از چنگم دربیاورد. در این تحول عمیق نیز، عدم اتصال من با روحم و افرادی که بیشتر از همه به آن‌ها اهمیت می‌دهم، آن‌قدر دردناک است که مشتاقم تمام زندگی‌ام را ازنو بسازم.

متوجه شده‌ام در زندگی‌مان چندین مسیرِ مهم برای دگرگونی و تحول ما وجود دارد که بی‌شباهت به این تغییرها نیستند؛ جایی‌که گذشته دیگر گذشته و آغازی نو فرارسیده است.

این سفر برای من تقریباً چهار سال طول کشید. سفری که از خستگی، چندکاره‌بودن و زندگیِ آشفته و پرجنجال آغاز شد و درنهایت به آرامش، ارتباط و آسودگی رسید. وقتی به پشت‌سر نگاه می‌کنم، می‌توانم دوره‌هایی از تحولاتِ دیگری را در زندگی‌ام ببینم. یکی از آن‌ها برمی‌گردد به سال آخر دانشگاه؛ یعنی زمانی‌که آن حس آشفتگی و جدایی را پشت‌سر گذاشته و دوباره ارتباطم با خدا، مردم، کلام و مسیرش را ازسر گرفتم.

تحولِ دیگر در ۲۹ سالگی‌ام بود که از شغلی که بیش‌از اندازه دوستش داشتم اخراج شدم. آن زمان باردار هم بودم و قراردادِ کتابی پیش‌رویم بود که برای تمام‌کردنش بسیار نگران بودم. آن فصل از زندگی‌ام درست مثل فرازونشیب‌های تند یک گردنه بود، مثل وصل‌شدن به مسیرهای جدید زندگی، نوشتن، مادرشدن؛ درحالی‌که با تمام توانم به شغل و هویتی چنگ انداخته بودم که دیگر متعلق به من نبود...


فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب




  گردشگری ارم بلاگ   |   مشاور ایرانی در لندن   |   تهران وکیل   |   فروش تجهیزات ویپ  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


دوره ای که به جرات میتونه ورق زندگیتو عوض کنه! دوره ای که به جرات میتونه ورق زندگیتو عوض کنه! مشاهده