عنوان کتاب : اینترنت با مغز ما چه میکند؟
نویسنده : نیکلاس کار
مترجم : محمود حبیبی
انتشارات : نشر گمان
چند ساعت از روزتان را صرف استفاده از اینترنت میکنید؟
وقتیکه داریم از مواهب اینترنت لذت میبریم، آیا درواقع تواناییمان را برای خواندن و تفکر عمیق فدا میکنیم؟ نیکلاس کار در این کتاب با تکیهبر دامنهی وسیعی از مطالعات تاریخی و علمی تلاش میکند تأثیرات شناختی اینترنت را بر ذهن انسان بکاود. در جهان امروز که فناوری اطلاعات با سرعتی خیرهکننده بهپیش میتازد و در میانهی مسابقهی شتابان همگامی با فناوریهای روز، این بحث دعوتی است به توقفی کوتاه و تامل در مسیری که تاکنون طی کردهایم و راهی که پیش رو داریم. در بخشی از متن این کتاب میخوانیم: «فلسفه، در همهی کشورها و همهی فرهنگها، ازجمله کشور خودمان، واژهای پر ابهت است. کتابهای فلسفه هم غالبا در قفسهها درجایی قرار میگیرند که متناسب با همین ابهتشان باشد. بهاصطلاح خودمانی، آن بالای تاقچه. عموم مردم هم به دیدهی احترام به فلسفه مینگرند هم درعینحال از آن میترسند. کمتر کتابخوان عادی به سراغ کتابی میرود که عنوان فلسفه را یدک میکشد. به نظر آنها فلسفه خواندن کار هرکسی نیست و بنابراین عطایش را به لقایش میبخشند. و البته با وضع کنونی این تصور به دور از حقیقت هم نیست.
«آیا اینترنت ما را احمق میکند؟» پرسشی که نیکلاس کار مطرح کرد، تلنگری بود برای آغاز یکی از مهمترین بحثهای دوران ما: او توصیف میکند که چگونه تفکر انسان طی قرنها از طریق «ابزارهای ذهن» شکل گرفته است: از الفبا گرفته تا نقشهها، نشریات چاپی، ساعت و کامپیوتر و چطور هر کدام از اینها بر شیوهٔ ادارک ما از جهان تاثیر گذاشتهاند. او سپس با شرحی جالب توجه از کشفیات جدید در علم عصبشناسی نشان میدهد که مغز ما در واکنش به تجربههایمان تغییر میکند. یعنی فناوریهایی که ما برای یافتن، ذخیره و اشتراک اطلاعات استفاده میکنیم مسیرهای عصبی مغز ما را تغییر میدهند.
نیکلاس کار به کمک بینشهای متفکرانی از افلاطون گرفته تا مک لوهان، این اندیشه را مطرح میکند که هر نوع فناوری اطلاعات، اصول خاص خودش را دارد یعنی مجموعه ای از پیش فرضها دربارهٔ ماهیت دانش و هوشمندی. او شرح میدهد که چطور کتابهای چاپی به تمرکز و توجه بیشتر ما کمک کردند و موجب رشد تفکر عمیق و خلاق شدند. اما اینترنت، برعکس، ما را عادت داده است که لقمههای کوچک اطلاعات را بهسرعت و بدون تمرکز و توجه از منابع متعدد گردآوری کنیم.
اصول اینترنت همان اصول صاحبان صنایع است: سرعت و کارایی، بهره وری در تولید و مصرف. ما روز به روز مهارتمان در نگاه اجمالی به مطالب و مرور سریع اطلاعات بیشتر میشود اما آنچه از دست میدهیم تواناییمان برای تمرکز، تفکر و تامل است.
در جهان امروز که فناوری اطلاعات با سرعتی خیره کننده به پیش میتازد و در میانهٔ مسابقهٔ شتابان همگامی با فناوریهای روز، این کتاب دعوتی است به توقفی کوتاه و تامل در مسیری که تا کنون طی کردهایم و راهی که پیش رو داریم.
ما انسانها در طول تاریخ با اختراعات و رسانه های متفاوت ( کتاب، چاپ ،ساعت ، رادیو ، ماشینی شدن تولید ، تلوزیون ، سینما و... ) مواجه شده ایم؛ آنها را در زندگی خود پذیرفته ایم و هرکدام از آنها ، به مرور به بخشی از زندگی اکثرِ ما تبدیل شده و متناسب با فُرم ، کاربرد و ضرورتِ استفاده شان در سبک زیستن و شیوه ی تفکرِ ما تغییراتی ایجاد کرده اند که خیلی از ما نسبت به آنها آگاه نیستیم.
شاید آخرین (و البته گسترده ترین) آنها اینترنت است. در این کتاب پس از مرور نسبتا اجمالیِ چند تا از پدیده های تکنولوژیکی قبلی (مثل ساعت و صنعتِ چاپ ). درمورد تغییراتی که بواسطه ی استفاده از اینترنت در عملکرد ذهن( مغز ) و در نتیجه در شیوه نگاه و عملکردِ ذهنِ ما ایجاد میشود با آوردنِ مستنداتی از پژوهش های علمی و تحقیقی بطور مفصل بحث شده است.
اغلب ما دوست داریم که بیشتر کتاب بخوانیم. در یک تحقیق جدید از ۲۰۰۰ آمریکایی پرسیده بودند چه تصمیمی برای سال جدید (۲۰۱۹) دارند و ۱۷درصد گفتند تصمیم دارند بیشتر کتاب بخوانند. طبق این تحقیق کتاب خواندن (بعد از رژیم غذایی، ورزش، وزن کم کردن، پسانداز بیشتر، یاد گرفتن یک مهارت جدید، ترک سیگار) هفتمین آرزوی آمریکاییها است.
محققها میگویند ۶۰درصد مردم در ابتدای هر سال برای آینده تصمیم میگیرند، اما فقط ۸درصد در انجام آن موفق هستند. در مورد کتابخوانی، وضع، خاصتر هم هست. مثلا در مورد مطالعه در آمریکا، سال گذشته واشنگتن پست نتایج تحقیقی را منتشر کرد که آمریکاییها در ۲۰۱۷ بهطور متوسط ۳۰درصد کمتر از ۲۰۰۴ کتاب میخوانند، چیزی که در همۀ گروههای سنی اتفاق افتاده و در مردان شدیدتر هم هست. مردم آمریکا در سال ۲۰۰۴ بهطور متوسط روزی ۲۳دقیقه کتاب میخواندند که در سال ۲۰۱۷ این عدد به ۱۷دقیقه رسیده.
یعنی آرزوی کتاب خواندن جزو تصمیمات ماست، میزان کتابهای در دسترس و روشهای خواندن هم بیشتر شده است، ولی کمتر میخوانیم. خب، چرا؟ این کتاب پاسخ ما را میدهد.
این کتاب که سال ۲۰۱۱ نامزد جایزه پولیتزر هم بوده، جوابی است که نویسندهاش برای سؤال مشابهی پیدا کرده. او متوجه شده که در سالهای اخیر فقط پاراگراف اول مقالات اینترنتی را میخواند و هایپرلینک ها (ارجاعات درون متنی به مقالات دیگر) را نگاه میکند و از خودش پرسیده: چرا اینطوری شده؟ او در کتابش برای پیدا کردن جواب، سراغ فیزیولوژی مغز و سلولهای عصبی رفته و نشان داده که تأثیر اینترنت بر مغز قطعی است. او با نشان دادن تاریخچه تحقیقات و مباحث مطرح شده دربارۀ موضوعات مشابه، نشان میدهد که نه فقط اینترنت، که هر ابزار دیگری هم میتواند بر روی مغز و نحوۀ تفکر ما تأثیر بگذارد، همانطور که پیدایش الفبا و اختراع چاپ این کار را کرد. کتاب ارجاعات متعددی به آثار و تحقیقات معروف، از جمهور و فایدروس افلاطون تا فیلم اودیسه فضایی : ۲۰۰۱ دارد و در فصلی هم به مقایسۀ عملکرد مغز افراد کتاب خوان و افرادی که به صورت آنلاین مطالعه میکنند پرداخته است.
نویسنده در کتاب اینترنت با مغز ما چه میکند تاثیر فناوری اینترنت، نشر اینترنتی و کتابخوانی دیجیتال (به خصوص وبخوانی) را از زوایای مختلف بررسی کرده است. در این کتاب به اجمال و با زبانی عامهفهم، به ساختار و کارکرد مغز پرداخته شده و با مرور تاریخچه فناوریهای فکری و به ویژه کتاب و کتابخوانی و همچنین اشاره به کارکرد اینترنت و موتورهای جستجو، تاثیر انتقال کتاب از رسانه کاغذی به رسانه دیجیتال و نشر اینترنتی و وبی روی عادات کتابخوانی مردم مورد بحث قرار گرفته است.
نویسنده برآیند این همه را گرایش انسان عصر نوین به سطحیخوانی و دوریاش از ژرفخوانی و غرق شدن در متن میداند و عادت عامه به خواندن سریع و گذرای سرخطها و نوشتههای وبلاگها را شاهدی بر این مدعا میآورد.
بخشی از متن کتاب:
حتی مکلوهان هم نمی توانست ضیافت پر آب و رنگی را که اینترنت پیش روی ما گسترده پیش بینی کند: غذا پشت غذا هر کدام لذیذتر از قبلی تا حدی که به زحمت بین لقمه هایی که فرو می دهیم نفسی هم می کشیم. از وقتی هم که رایانهها آب رفتند و اندازه وسایلی چون آیفون و بلک بری شدند، ضیافت دیگر آن ضیافت سیاری شد که هر زمان هر جا که اراده کنید در دسترس است. در منزل، دفتر کار، اتومبیل، کلاس ِ درس، کیف دستی وجیبمان. حتی کسانی که از نفوذ روز افزون شبکه اینترنت در هراسند نیز به ندرت اجازه میدهند این نگرانی مانعی بر سر راه استفاده آنها از فناوری شود. دیوید تامسون، منتقد فیلم، می گفت «تردیدهای ما در مواجهه با قطعیتِ رسانه رنگ می بازند.» او این سخن را درباره ی سینما گفت و این که چطور این رسانه احساسات و عقلانیت خود را نه فقط بر پرده سینما بلکه برای ما مخاطبان مسحور و مطیع می تاباند. اما این سخن با شدت و حدتی به مراتب بیشتر در مورد اینترنت صدق می کند. صفحه رایانههای ما با مزایا و راحتی هایی که برای مان به ارمغان می آورند تردید هایمان را با خاک یکسان می کنند. رایانههای ما آنقدر خوب نوکری مان را می کنند که توجه دادن به اینکه آنها در واقع ارباب ما هستند به نظرمان توهین آمیز می رسد.
با فراگیر و جاگیر شدن مطالعه دیجیتال، اطلاعات بشر افزایش ولی هوش او کاهش خواهد یافت و مغز بیشتر به انباره فهرستی از دانستهها تبدیل خواهد شد. در چنین وضعیتی مغز نمیتواند با ترکیب دانستهها، ایدههای جدید خلق کند و هوش بشر - با تعریفی که امروز از آن داریم - نقصان خواهد یافت
در مغز کتابخوانان ناحیههایی اختصاصی برای رمزگشایی سریع متن ایجاد میشود. این نواحی چنان مداربندی شدهاند که نماینده اطلاعات بصری، آواشناختی و دستور زبانی مهم باشند و بتوانند این اطلاعات را با سرعت برقآسایی بازیابی کنند.
برای مثال در قشر بینایی مغز «کلاژی واقعی» از تشکلهای نورونیای تشکیل میشود که وظیفهشان این است که در کسری از میلیثانیه «تصویر بصری حروف، الگوی حروف و کلمات» را شناسایی کنند. مغز با زبردستتر شدن در رمزگشایی متن و تبدیل آن از یک فعالیت حل مسئله طاقتفرا به فرآیندی که در اساس خودکار انجام میشود، میتواند منابع بیشتری را به تفسیر معنا اختصاص بدهد.
در نتیجه، آنچه امروزه مطالعه عمیق (ژرفخوانی) میخوانیم ممکن میشود.
جیکوب نیلسن در سال 2006 دست به آزمایشی بر روی ردگیری چشم وبگردان زد. او از 232 نفر خواست که دوربین کوچکی را سرشان کنند. کار این دوربین تعقیب حرکات چشم افراد در زمان مطالعه صفحات متن بود. وی دریافت که تقریبا هیچ یک از شرکتکنندگان متن برخط را به صورت سنتی خط به خط - مثل مطالعه یک صفحه از کتاب - نمیخوانند. بیشترشان انگار به سرعت سرشیر متن را میگرفتند و چشمشان با الگویی تا حدودی شبیه به حرف F روی صفحه حرکت میکرد.