عنوان کتاب : اندر مزایای تنبلی
نویسنده : ال جینی
مترجم : سما قرایی
انتشارات : نشر گمان
از شش سالگی هیچ کاری نکردم به جز کار کردن! «خدا شش روز را به آفرینش پرداخت و روز هفتم را تعطیل کرد. خدا اما در قرن بیست و یکم بندههایی دارد که میترسند اگر زمانی از روز و هفته را تعطیل کامل کنند و به استراحت بپردازند از قافله سریع زمانه عقب میمانند. دنیا پر است از آدمهایی که ساعتها و ساعتها در دفتر کار میمانند و حتی در روزهای تعطیل با محل کار در تماسند و فکر میکنند لحظهای را نباید از دست داد.»
یکم که به خودمان و اطرافیانمان نگاه کنیم میبینیم همه ما با هر شغل یا موقعیت اجتماعی که داریم دچار یه روزمرگی مشابه هستیم. اکثر ما معمولا طول هفته به امید تعطیلات آخر هفته خودمون را خسته کار میکنیم و آخر هفته که میشود، آنقدر کار عقب افتاده داریم که نمیفهمیم چجوری تعطیلاتمون تموم میشود و باز همون آش و همون کاسه! مرخصیهایمان را هم که معمولا نگه داشتیم واسه موقعیتهای ضروری مثل بیماریهای غیر منتظره!
پس در بهترین شرایط اقتصادی و خوش شانسی (!) ندرتا اتفاق میافتد که یک مسافرت برای خودمان جور کنیم، که آن هم مجبور هستیم در فشردهترین زمان ممکن، بیشترین استفاده را ببریم، جوری که گاهی بیشتر از رفع کردن خستگیمان بیشتر از قبل احساس خستگی میکنیم.
حتی وقتی بازنشسته میشویم هم آنقدر به کارمان معتاد شدهایم که احساس میکنیم اگر کار نکنیم دیگه بیمصرف تلقی میشویم یا بدتر از آن شرایط اقتصادیمان ایجاب میکند که یک کار دیگر برای خودمان پیدا کنیم.
پس واقعا فراغت ما چه زمانی هست؟
کی از بند این چرخه سرمایهداری و اقتصادی راحت میشویم؟
کی میتوانیم به معنای واقعی به خودمان برسیم و بها بدهیم؟
این کتاب درباره تاریخ کار و مشغله و نوع استیصال انسان در برابر اجرا و انجام آن و ضرورت اختصاص وقتهایی برای تفریح و فراموش کردن کار در زندگی روزمره.
نویسنده این اثر در مقدمه خود بر آن درباره رویکرد این کتاب به موضوع کار و تفریح مینویسد: آن دسته از خوانندگانی که دنبال نظریه با فورمولی مشخص برای رسیدن به تفریح در زندگیشان هستند با خواندن این کتاب دمغ میشوند. دنبال تفریح و سرگرمی رفتن نظریهای میطلبد و برای دستیابی به این لذت و سرگرمی مطالعات و مقدماتی هم لازم است. اما دست آخر تفریح را با تجربه کردن تفریح است که فرا میگیریم؛ یعنی وقتی غرق تفریح میشویم. کتاب پیشرو با بیان عناوینی مانند تفریحات و فرهنگ، تعطیلات و سفر، ورزش و بازی تلاش دارد که مزایایی از کاهلی و همچنین بازنشستگی را برای خواننده بیان کند.
در فضای شبکههای اجتماعی، جمعهها عصر همیشه با شوخی/غم آمدن شنبه همراه است. کاربرها عکسهایی به اشتراک میگذارند که یک کارمند خسته و خوابآلود را نشان میدهد و زیرش مینویسند: صبح شنبه یا هیولایی که نیزه به دست به طرف آدمها میآید و این هیولا شنبه، روز اول کاری هفته است. به نظر میآید هیچکس از آمدن شنبه خوشحال نیست. همانطور که هیچکس از رسیدن پنجشنبه و جمعه ناراحت نیست. کاربران خود را بیش از هر لغتی با واژه کارمند خلاصه میکنند. کارگری با یقه سفید که شنبه را به امید رسیدن چهارشنبه موعود شروع میکند. «اندر مزایای تنبلی» هم با یک نقل قول از رودیارد کیپلینگ ادیب قرن نوزدهمی بریتانیایی آغاز میشود که گفته «دنیا آنقدرها هم مهم نیست که این همه آدم از شدت کار زیاد جان بدهند» اما واقعا چرا آدمها تا این حد وقتشان را در محل کار میگذرانند؟
در دورهای که تقریباً زندگی همهی انسانها به یک ماراتن روزانه تبدیل شده است زمانی برای تفریح و سرگرمی نمیماند. طبق گفتهی «رابینسون» باید کار کنی تا زندگی کنی نه اینکه زندگی کنی تا کار کنی اما انسان عصر حاضر حتی زمانی که سرکار نیست و مشکل زمانی ندارد برای خودش مشغلهای درست میکند و این مسئله در موارد زیادی سبب میشود کار به درستی انجام نشود.
از دیدگاه «ثورن لی» هر فرد در طول روز تنها ۴ ساعت کار مفید میتواند انجام دهد و باقی روز فقط به پر کردن زمان میگذرد و انتظاری که جامعه از شخص دارد بیش از توانایی ذاتیاش است.
برشی از این کتاب جذاب:
تعطیلات آخر هفته برای این هستند که آزاد باشیم. آزاد که کار را رها کنیم و راحت باشیم. آزادیم در زندگی خودمان، دنیای خودمان و درونمان کاوش کنیم. آزادیم توقف کنیم، ببینیم و بشنویم. آزادیم ایده ای را بررسی کنیم، رویایی را دنبال کنیم. آزادیم سخت فکر کنیم، جدی باشیم، درباره ی نظرات بزرگ تعمق کنیم. آزادیم که هر چیزی را تفننی دوست داشته باشیم. آزادیم به هوا و هوسمان پرو بال بدهیم ،تا دلمان میخواهد بازی کنیم و سرگرم باشیم. آزادیم از تازگی استقبال کنیم یا اصلا هیچ کاری نکنیم.
«ارسطو گفته «ما کار میکنیم که بتوانیم تفریح کنیم و فراغت داشته باشیم». از این واضحتر هم میشود گفت؟
ما بزرگسالان زندگیمان را بیش از هر چیز وقف کارمان میکنیم. ما حدوداً از ۲۱ سالگی تا ۷۰ سالگی زندگیمان را به کارکردن میگذرانیم. اینقدر که کار میکنیم نمیخوابیم، برای خانوادهمان وقت نمیگذاریم، نمیخوریم، تفریح و استراحت نمیکنیم. چه کارمان را دوست داشته باشیم چه از آن نفرت داشته باشیم، چه در آن موفق باشیم و چه ناموفق، به هر حال همهمان مثل سیزیف محکوم به آنیم که سنگ بزرگ کارمان، شغلمان، حرفهمان را هر روز به دوش بکشیم و به بالای کوه ببریم تا دوباره پایین بغلتد و روز بعد دوباره روز از نو روزی از نو.
اوگدن نش میگوید «حتی آن دسته از ما که حالمان از کار کردن به هم میخورد هم باز باید کار کنیم، تا بتوانیم پول کافی به دست آوریم تا دیگر مجبور نباشیم کار کنیم!
کابوس بیشتر ما کار است و رویای شیرینمان کار نکردن! خواب اوقات فراغت نامحدود را میبینیم. دلمان در هوای یک زندگی عاطل، راحت، تنبلانه و البته با جیب پر از پول است! دنبال یک زندگی هستیم که در آن کارمان بازی و مشغولیتمان تفریح باشد».
هدف اکثر ما از کار کردن یک چیز بیشتر نیست، رسیدن به مقامات عالی، پول نقد و اوقات فراغت بی اندازه. با این وضع میسازیم چون مجبوریم. اما اگر از ته دلمان خبر داشته باشید همهمان یواشکی آرزو میکنیم که کاش در خانوادهی جی.پل گتی ، موسس کمپانی نفتی گتی، یا بیل گیتس به دنیا آمده بودیم و حتی کاملا دل با یک بُت دیگر فرهنگ آمریکایی، ابراهام لینکن داریم که میگوید: پدرم یادم داد کار کنم، اما عاشق کار کردن نباشم.
انکار نمیکنم که هیچ وقت دوست نداشتم کار کنم. دوست داشتم کتاب بخوانم، قصه بگویم، لطیفه تعریف کنم، حرف بزنم، بخندم و خلاصه هر کاری به جز کار کردن.
فیلسوف سرشناس، یوزف پیپر گفته: پای ما در غل و زنجیر کارمان است. ترجمهاش این میشود که: ما اسیر شغلمان هستیم، کاری که میکنیم ما را تحلیل میبرد و اسیر زمان نگاه میدارد. لازم نیست حتما استاد دانشگاه یا علامهی دهر باشی تا دست کم حس کنی که حق با پیپر است.
امروز زندگیهای ما پرمشغلهتر، بهم ریختهتر و فرسایندهتر از هر زمان دیگر است. آرلی راسل هاچیلدِ جامعه شناس میگوید: کارگران امروز طوری از خواب حرف میزنند که آدم گرسنه از غذا.