» معرفی کتاب : نیمهی تاریک وجود
عنوان کتاب : نیمهی تاریک وجود
نویسنده : دبی فورد
مترجم : فرناز فرود
این همه بیگانگی با خود از چه روست ؟دیگر زمان جدایی سر آمده است . گامی پیش بگذاریم و به باغ وجودمان سرکشی کنیم ،تا از صفا و سرسبزی آن برخوردار شویم .مفهوم سایه :سایه شامل همه ویژگی های شخصیتی ماست که سعی میکنیم آن را پنهان یا نفی کنیم .سایه آن جنبه های تاریکی را دربردارد که باور داریم از نظر خویشان ،دوستان واز همه مهمتر ،خودمان پذیرفتی نیست.
همهٔ ما ویژگیها و صفتهایی داریم که به آنها بسیار مفتخر یا شهرهایم. آیا میدانید این ویژگیها از کجا در درون ما ریشه دواندهاند؟ و چرا برخی صفتها را بیشتر بروز میدهیم و سراغ بقیه نمیرویم؟ دبی فورد ماهرانه و مرحلهبهمرحله ما را به لایههای درونیمان که خیلی وقت است سراغشان نرفتهایم میبرد تا پاسخ سؤالات بالا را بگیریم. در معرفی کتاب تأثیرگذار نیمه تاریک وجود با ما همراه باشید.
کتاب نیمه تاریک وجود ما را در پیداکردن راه و روش زندگی و استقبال از تاریکیهای درونمان راهنمایی میکند. شاید برایتان سؤال باشد که سایه چیست؟ و چگونه به وجود میآید؟ سایه کولهباری نامرئی است که ما آن را حمل میکنیم و همچنان که بزرگ میشویم، تمام جنبههایی را که برای ما، دوستان و خویشاوندانمان قابل پذیرش نیستند، در آن جای میدهیم. رابرت بلای (نویسنده) معتقد است که ما در چند دههٔ اول زندگیمان این کوله را پر میکنیم و در بقیهٔ عمر تلاش میکنیم که هر آنچه را در کولهمان گذاشتهایم، برای سبکتر کردن بار خود از آن بیرون بریزیم.
دبی فورد میگوید ما هموراه دربارهٔ آنچه سایهٔ درون ماست و قصد مخفی کردنش را داریم، فرافکنی میکنیم و به دیگران نسبت میدهیم. او همچنین میگوید کشف سایهها علاوه بر آرامشی که برایمان در پی دارد، ما را از قضاوت کردن دیگران هم باز میدارد، چون میدانیم هر آنچه به دیگران نسبت میدهیم در درون خود ما هم هست.
دبی فورد به زیبایی توضیح میدهد که جهان درون ما مانند هولگرام روی یک کارت اعتباری است که در واقع یک تصویر سهبعدی است و.....
برای قضاوت نشدن، پذیرفته شدن، محترم ماندن و در نهایت داشتن زندگی سالم و شاد باید درون خود را شناخت و با آن مواجه شد. بسیاری از انسانها تلاش میکنند تا احساسات منفیشان را انکار و یا پنهان کنند تا در جامعه پذیرفته شوند. این احساسات همان سایهها یا نیمهی تاریک وجودمان هستند که همیشه برای روبرو شدن با آنها مقاومت میکنیم و از شناخت و تحلیل کردنشان طفره میرویم. کتاب نیمه تاریک وجود با ارائهی روشها و تمرینهای موثر کمک میکند تا از سایههای درونی خود که از چشم دیگران پنهان کردهایم، آگاهی پیدا کنیم و برای رشد و ارتقای شخصیت خود تلاش کنیم.
دبی فورد در کتاب نیمه تاریک وجود the dark side of the light chasers با بیانی ساده و روان، روشهای منظم و پیوستهای که به یکپارچگی درونی کمک میکنند را ارائه میدهد. او با استفاده از تجربیات خود و دیگران شیوههای پذیرفتن ویژگیهای انسانی را در ده فصل بیان میکند..
نیمهی تاریک وجود، کتابیست دربارهی سفر به درون ترسها، که توسط خانم دبی فورد به نگارش درآمده است. دونالد والش در مقدمهی این کتاب میگوید: «اگر پیشتر با این کتاب و درک و خرد دبی فورد آشنا شده بودم، راه بسیار کوتاهتری پیش رو داشتم.» خودِ نویسنده هم هدف اصلی کتاب را در آغوش کشیدن موضوعاتی که از آن بیزاریم، میداند.
ریشه ی همه ی ترس ها و اضطرابها، خشم و غمهای پنهان، ریشه ی این که چرا نمیتوانیم کاملا خود و دیگران را ببخشیم، همه در این بخش از وجود ما نهفته است.
اگر ناگهان احساس میکنید که همه انرژی مثبتتان از بین رفته و پر از اندوه شدید، احساس شکست، از دست دادن، ناامیدی و افسردگی کردید و همه احساساتی که بعدا میگوییم ” انگار خودم نبودم! اختیارم از دستم خارج شد!” اینها همه و همه به نیمه ی تاریک ما بر میگردند. اگر کسی را از دست میدهیم و نمیتوانیم فراموشش کنیم، در حالی که میدانیم مصلحت ما در رها کردن اوست، اگر آنقدر که میخواهیم شاد نیستیم، اگر با وجود همه ی تمرینات ذهنی و جملات تاکیدی نتیجه ی مثبتی نمیگیریم، همه به خاطر وجود سایه است.
حتی درس هایی از زندگی که تکرار میشوند به دلیل وجود آن قسمت از نیمه ی تاریک ماست که آنرا نمیشناسیم. برای مثال اگر با هر کسی که دوست میشوید دروغگو از آب در میآید، اگر آدمهایی با یک صفت مشترک سر راه تان قرار میگیرند و مدام به نتایج مشابهی میرسید، اگر وارد هر کاری که میشوید شکست میخورید و یا به هر کسی که عشق میورزید ترکتان میکند، اینها همه یعنی تکرار شدن درسهای زندگی. زیرا که هیچ چیز در دنیا اتفاقی نیست پس درسهای زندگی آنقدر تکرار میشوند تا شما درسی را که باید فرا بگیرید. برای گرفتن این درسها نیز باید نیمه ی تاریک وجود خود را بشناسیم.
کتاب نیمه تاریک وجود ما را در پیداکردن راه و روش زندگی و استقبال از تاریکیهای درونمان راهنمایی میکند. شاید برایتان سؤال باشد که سایه چیست؟ و چگونه به وجود میآید؟ سایه کولهباری نامرئی است که ما آن را حمل میکنیم و همچنان که بزرگ میشویم، تمام جنبههایی را که برای ما، دوستان و خویشاوندانمان قابل پذیرش نیستند، در آن جای میدهیم. رابرت بلای معتقد است که ما در چند دههٔ اول زندگیمان این کوله را پر میکنیم و در بقیهٔ عمر تلاش میکنیم که هر آنچه را در کولهمان گذاشتهایم، برای سبکتر کردن بار خود از آن بیرون بریزیم.
کتاب نیمۀ تاریک وجود از بخشی از وجود شما سخن میگوید که به روی آن چشم بسته و نادیدهاش گرفتهاید؛ بخشی از خود شما که بدون پذیرش آن هیچگاه کامل نخواهید شد و به یکپارچگی دست نخواهید یافت. دبی فورد در این اثر به شما یادآور میشود که هر یک از ویژگیهای انسانی همچون موهبتی خداداد هستند که کاربرد و نقشی خاص در ابراز خویشتن حقیقی ما دارند. از این رو تقسیمبندی آنها به خوب و بد از دیدگاه تنگ و بستۀ ما سرچشمه میگیرد و تنها به محدودیتمان در هماهنگی با جریان سرشار و پرتکاپوی هستی میانجامد. او با شرح نمونههایی زنده، شفاف و تکاندهنده از تجارب خود و مراجعهکنندگانش، چشمها را به بیکرانگی وجود انسانی میگشاید و اثبات میکند که همان بخشهای مطرود وجودمان گنجهایی مدفون در تاریکی هستند که چنان چه آنها را بجوییم و بیابیم، میتوانیم از دایرۀ سرگشتگی تکرار شکستها، ناامیدیها و درجا زدنها در زندگی خود فراتر رویم و آن گونه که شایسته هستیم، زندگی کنیم. این کتاب، چگونگی قرار گرفتن در جایگاه دیگران و نرمشپذیری در برابر رفتارها و واکنشهای آنها را در وضعیتهای گوناگون به ما میآموزد؛ به گونهای که درک کنیم و بدانیم شاید اگر ما به جای آنها بودیم، در شرایطی یکسان، برخوردی همسان داشتیم.
نیل دونالد والش، نویسندۀ مجموعه کتابهای مشهور و مطرح «گفت و گو با خدا» در پیشگفتاری بر این کتاب میگوید که اگر پیشتر با این کتاب و درک و خرد دبی فورد آشنا شده بود، راه بسیار کوتاهتری را پیش رو داشت. او تأکید میکند که تقریباً ناممکن است که با درک این مطالب به دگرگونی ژرفی در این زندگی دست نیافت. دکتر دین اُرنیش خواندن این کتاب منحصر به فرد را به شدت توصیه میکند تا به یاری آن همۀ جنبههای خود را بشناسیم، بپذیریم و سرانجام دوست بداریم. ماریان ویلیامسن، نظرات نویسندۀ «نیمۀ تاریک وجود» را به گونهای خارقالعاده، جذاب و قانعکننده میداند که میتواند ما را از الگوهای تنبیه خود که اغلب اسیرمان کردهاند، عبور دهد. همچنین دکتر دیپاک چوپرا، کسی که دبی فورد او را به عنوان استاد راه معنوی خود معرفی میکند، این کتاب را شیوهای منظم برای رسیدن گام به گام به یکپارچگی و دگرگونی میداند.
در این کتاب بی نظیر، دبی فورد به شیوه ای منظم، گام های رسیدن به یکپارچگی و دگرگونی را مشخص می کند. اگر می خواهید زندگی تان دگرگون شود، این کتاب را بخوانید و تمرین های آن را انجام دهید و بدانید غیر ممکن است که این کتاب را درک کنید و دگرگونی ژرفی در زندگی احساس ننمایید! دبی فورد شما را از الگوهای تنبیه خود که اغلب اسیرمان کرده اند، عبور می دهد. نظرات او به گونه ای خارق العاده، جذاب و قانع کننده هستند. دبی فورد در این کتاب منحصر به فرد به شما می آموزد که تمامی جنبه های خود را بشناسید، بپذیرید و سرانجام دوست بدارید .این همه بیگانگی با خود از چه روست؟ دیر آشنایی کافی ست! اگر خواهان یکپارچگی وجود خود هستید، اگر از قطعه، قطعه و پاره پاره بودن جانتان رنج می برید، از تاریکی های درون پروا مکنید! تاریکی همیشه جایگاه پلیدی ها و زشتی ها نیست. ای بسا موهبت های نیک و زیبا که در سایه نادیده انگاری های ما در نیمه تاریک وجودمان خفته اند. در این کتاب نویسنده راوی خوش سخن تجارب خود و دیگران در مورد پذیرش همه ویژگی های انسانی می باشد. نویسنده با تشریح فراز و نشیب مسیر زندگی خود و ماجرای کسانی که با شرکت در دوره های آموزشی او توانسته اند اتاق های بسته روح دردمند خود را بازگشایی کنند و بدون هراس چشم در چشم ویژگی های مطرود وجودشان دوخته و آنها را در آغوش بگیرند، تمرین یگانه شدن با خویشتن را نکته به نکته و مو به مو آموزش داده است.
کتاب نیمه تاریک وجود اثر دبی فورد است. این کتاب در مورد سایه شخصیت است. سایه همه ی آن ویژگی هایی است که ما سعی در پنهان کردن آن داریم. ممکن است این سوال در ذهن ما پدیدار شود که چرا در بعضی مواقع ما احساسات خود را پنهان میکنیم؟ جواب این سوال خیلی ساده است . چون که ما در کودکی یاد گرفتیم که بعضی چیزها بد و بعضی دیگر خوبند. سایه قسمتی از وجود ماست که نمیخواهیم باشیم. ما بعضی اوقات باید خودمان را بخاطر انسان بودن ببخشیم تا بتوانیم با دنیا در صلح باشیم. دبی فورد در این کتاب فراز و نشیب هایی که در زندگی به آن دچار شده است را با دقت بازگو میکند و به افراد یاد میدهد که با نیمه تاریک خود دوست شوند و به یگانگی با خویشتن برسند. اگر خواهان یکپارچگی وجود خود هستید خواندن این کتاب بسیار زیبا را ازدست ندهید.
بخشی از کتاب :
وقتی درک کنید که هر آنچه در دیگران وجود دارد در درون شما هم هست، تمام دنیای شما تغییر میکند. هدف کتاب پیداکردن و روبهرو شدن با تمام مواردی است که در دیگران دوست داریم یا نفرت داریم. وقتی این ویژگیهای انکارشده را احیا کنیم، دری به دنیای درونمان باز کردهایم. وقتی با خودمان آشتی کنیم، با دنیایمان آشتی میکنیم.
ما آدمها حق نداریم از کسی به خاطر کار اشتباهش متنفر شویم. من از حسادت بدم میاد اما از حسود نه چون باید به این باور و آگاهی برسم که حسادت در وجود همه ما هست. من مطمئنم اگر کسی در سن و سال و تحصیلات من به موفقیتی زبانزد برسد حسودی میکنم. شما هم همینطور هستید و همه ما ادمها درعین منحصر به فرد بودن مثل هم هستیم. احساسات زبان مشترک ما آدم ها هستند درصورتی که اونهارو "بپذیریم" و "سرکوبشون" نکنیم. کسی که مدام آدمهای حسود رو سرزنش میکنه، حسادت درون خودش رو نادیده گرفته و احتمالا یه جا این حسادتِ متراکم شده وجود فرد رو منفجر میکنه.
این مثال حسادت رو به راحتی با هر ویژگی منفی دیگه میشه جایگزین کرد و اگر اینبار من دیدم از آدم دروغگو خیلی متنفرم، باید به خودم برگردم و بررسی کنم چرا انقدر حالم گرفته شده از این آدم؟ یعنی من هم در درونم دروغگویی دارم ؟ بله دارم. من همه خوبی ها و همه بدی هارو در خودم دارم اما بعضی از اون هارو پذیرفتم مثل خودخواه بودنم اما بعضی هاش رو نمیتونم بپذیرم و نیاز به صداقت بیشتری با خودم دارم و نیاز به وقت بیشتری برای بررسی دارم.
این به این معنی نیست که همه ما دروغگو، حقه باز یا خائن هستیم بلکه به این معنی است که این ویژگی های بالقوه رو داریم و ممکنه در مواقع خاصی اونهارو از خودمون بروز بدیم پس نگیم که نه من اصلاااا اینطوری نیستم و فرد مقابل رو زیر بار نفرت له کنیم.
یونگ میفرماید: انقدر که کامل بودن خوبه، خوب بودن خوب نیست! برای اینکه انسان کاملی باشیم باید تمام جنبه های وجودمان را خواه خوب یا بد را در بر بگیریم. برای آنکه انسان کاملی باشیم باید خوشحال و شاد و راضی و همچنین خودخواه و خشمگین و غمگین باشیم. اگر خود را فقط مالک نیمی از وجودمان یعنی آن نیمه ی خوب بدانیم و نیمه دیگر را «انکار» کنیم، کامل بودن را به اندازه ی کافی احساس نخواهیم کرد. آنگاه یک نوع احساس آزار دهنده را تجربه میکنیم که گویی همیشه خطایی در ما وجود دارد! پس نادیده گرفتن نیمه تاریک وجودمون باعث نمیشه "خوب" باشیم باعث میشه "ناقص" باشیم.
ایمان داشتن اصلا چیز بدی نیست؛ مثبت بودن هیچ اشکالی ندارد؛ اما بسیاری اوقات لازم است که قدم بعدی را خودتان بردارید. با خودتان عهد ببندید که به آنچه دوست دارید برسید و برای آن برنامهریزی کنید. هرگاه خواستید خودتان را محک بزنید که چقدر در تغییر زندگیتان جدی هستید، نگاهی بر برنامهریزیهایتان بکنید.
اگر برنامهریزیای برای کارهایتان نکردهاید، کمی به عقب برگردید و ببینید آیا واقعا با خودتان پیمان بستهاید یا خیر.
اگر هرچه هست فقط در ذهنتان است، پس باید آن را رویا پردازی نامید، نه برنامهریزی!
برنامههایی که فقط در ذهنمان جای داشته باشند به مرور زمان به فراموشی سپرده میشوند.
اگر برنامههایتان را بنویسید و در دسترستان نگه دارید احتمال دستیابی به اهدافتان بیشتر خواهد بود.
گاندی میگوید: "من کاملا اطمینان دارم که هر زن و مردی در این دنیا میتواند به جایی برسد که من اکنون رسیدهام؛ فقط کافی است همانند من تلاش کند و به اندازه من امید و ایمان داشته باشد. ایمانی که به عمل منتهی نشود چه ارزشی دارد؟"