عنوان کتاب: والدین سمی
نویسنده : سوزان فوروارد
مترجم : مینا فتحی
انتشارات: نشر درسا و لیوسا
نقطهی مقابل واکنش خودکار، واکنش منطقی و بر پایهی تفکری است که خودبهخود و بدون تعمق صورت نمیگیرد. تمرین کنید که خواستهها و احساسات دیگران کمتر شما را به اینسو و آنسو بکشاند. این همان اشتباهی است که اغلب ما مرتکب میشویم و بعد از سالها که به بنبستهای متعدد برخوردهایم، میایستیم و فکر میکنیم، یعنی همان کاری که میبایست سالها قبل میکردیم. سپس به عقب نگاه میکنیم و میبینیم چقدر به دنبال رضایت این و آن راهمان را کج کرده و خودمان را در آخر صف قرار دادهایم، و جالب این است که اغلب در انتها کمتر کسی قدردان است و بیشتر طلبکارند.
والدینی پرمسئولیت ترین شغل ممکن است، اما متاسفانه برای آن نه درس و دانشگاهی وجود دارد و نه آموزش صحیحی که بر اساس شناخت فرزند در سنین و دوره های مختلف زندگی اش باشد.
باوجود اینکه نام این کتاب « والدین سمی» است و برای افرادی نوشته شده که فرزند والد یا والدین سمی بوده و آسیب خورده اند و یا در حال حاضر در روابطی ناهمگون با والدین خود به سر میبرند، اما مطالعهٔ این کتاب برای هر فردی که در حال حاضر والد است و یا در آینده عهده دار این مسئولیت میگردد، بسیار کاربردی و آموزنده میباشد. این کتاب که از پرفروشترین کتابهای منتخب نوشته شده در این زمینه و در سطح جهانیست حاصل بیش از بیست سال کار مداوم و رواندرمانی و همچنین برگزاری سمینارهای بین المللی دکتر سوزان فوروارد، از مطرحترین روانشناسان و رواندرمانگران مطرح روزگار ما میباشد. این کتاب در مدت کوتاهی از که از ترجمه و چاپش در ایران میگذرد از پرفروشترین کتابها در ایران نیز میباشد.
والدین سمی به والدینی گفته میشود که با عذاب وجدان دادن نامحسوس به بچه او را کنترل میکنند. مثلا مدام دردهای زایمانشان، شببیداریها و زحماتی که برای دلبندشان کشیدهاند را بهاو یادآوری میکنند. یا مثلا این پیام را به کودک انتقال میدهند که شادی آنها وابسته به بچهشان است. گاهی حتی از دلبندشان غیرمستقیم و با رفتار غیرکلامی، تقاضای ایفای نقش والدگری نسبت به آنها را دارند.
از فرزند خود میخواهند که تمام توجه و انرژیش را به آنها معطوف کند و در عوض تمام نقصها و عدم حمایتهای خودشان را با عنوان والدین بودن، توجیه میکنند.
آنها اجازه استقلال به بچهها نمیدهند و مدام بچهها را با این جملات که پدر و مادر باید از تو راضی باشند یا ما چشم امیدمان فقط به تو است، کنترل میکنند.
اغلب سرزنشگر هستن و در برخورد با بچهها همیشه احساسات خودشان را در اولویت قرار میدهند و به کودک بابت داشتن احساسات حقی نمیدهند و انتقادی از اون نمیپذیرند. بیشتر مواقع با کودک قهر میکنند و عواطف و انرژی آنها را به نفع خودشان مصادره میکنند. خیلی از این بچهها، بچههای بسیار حرف گوشکن و مراقب والدین هستند اما با رنج و فشار و احساس گناه دائمی و زجرآور درونی دست به گریبانند.
شما چه والدی سمی باشید و چه فرزند چنین والدی، یا حتی هیچ یک از این دو، مطالب این کتاب دانسته های زیادی را در جهت فرهنگ سازی و ارتقای دانش فرزند پروری به شما منتقل خواهد کرد
در این کتاب ما با یکدیگر سفر مهمی را آغاز می کنیم. شما تا پایان این کتاب به این بینش خواهید رسید که چگونه از تأثیر رفتارهای بد و غلط والدین ناآگاهتان رها شوید و چطور اعتماد به نفس مختل شدهتان را احیا کنید. منظورم این نیست که تا پایان این کتاب همه ی مشکلاتتان به شکلی معجزهآسا محو و ناپدید می شود؛ خیر، بلکه اگر شهامت و توان این را دارید که مطالب این کتاب را به دقت بخوانید و با آن رو به رو شوید، قادر خواهید بود تاثیر گذشته در روح و روان خود را بیاثر سازید و شأن و منزلت خود را به عنوان انسانی که دیگر در بند کنترل وقایع گذشته نیست، زنده کنید.
کتاب والدین سمی برای کمک به افرادی است که بر اثر همزیستی با والد یا والدینی سمی دچار آسیب های روحی روانی، بحران هویتی، گمگشتگی عاطفی، نارضایتی از زندگی، اشتباهاتی فاحش و شکست های پی در پی در زندگی شده اند و اعتماد به نفس خود را از دست داده اند.
همچنین، کتاب والدین سمی، راهنمایی برای پدران و مادرانی است که ناخودآگاه و بی آنکه متوجه باشند، به سلامت فرزندانشان آسیب می رسانند.
باید اعتراف کنیم که مهارت های والدین به عنوان یکی از مهم ترین ارکانی که سلامت نسل بشر و جامعه شدیدا به آن وابسته است، همواره بسیار مورد کم توجهی قرار گرفته است و بر این اساس روش تربیتی اغلب والدین نه براساس دانش و آموزش صحیح، بلکه بر پایه ی اصول تجربی، احساسی یا باورها و آموخته های غلط و کهنه است.
نوع بشر تاکنون دیگر باید به این نتیجه ی آشکار رسیده باشد که تا وقتی زنان و مردان به شعور و دانش کافی برای ایفای نقش والدینی مبتنی بر علم و آگاهی نرسیده باشند، جامعه به سلامت روانی نخواهد رسید؛ یعنی والدینی که به خوبی با اسکلت روانی کودک و اصول صحیح تربیت فرزندان آشنا باشند و تأثیر رفتارهای متقابل بین والد و فرزند را بدانند.
از سوی دیگر، مفهوم «پدر و مادر» در بسیاری از فرهنگ ها آنچنان در زرورق احترام پیچیده شده که نقد و بررسی وظایف و مهارت های والدینی همواره با احساس گناه همراه بوده است. در بسیاری از جوامع مفهوم «پدر و مادر» به نوعی حکم تابو را دارد و گویی فراموش شده است که والدین نیز مثل همه ی انسان ها می توانند دارای نقایص و سستی هایی باشند، چرا که بسیاری از آنها ممکن است زیر نظر پدر و مادری ناآگاه، بیمار و خود شیفته رشد کرده باشند و در نتیجه در شیوه های فرزند پروری شان دچار اشتباهات و تقصيرات عمده ای شوند که به روح و جسم کودک آسیب های زیادی وارد می آورد.
برخلاف تقدس انگاری نقش پدر و مادر در جامعه ی ما ، این کتاب انگشت اتهام را رو به والدینی میگیرد که روان و جسم فرزندانشان را سال ها هدف گرفتهاند و راهکارهایی را برای کمک به این فرزندان ( که ممکن است خودشان الان والد باشند ) ارائه میدهد.
کتاب سخت خوان و تخصصی نیست و حتی اگر در محیط مناسبی بزرگ شدهاید، خواندنش برای والد بودن هم آموزش خوبی محسوب میشود. یکی از نکاتی که بهآن پرداخته میشود، وجود یک چرخه ی معیوب است، به این معنا که خود این والدین سمی اغلب والدین سمیای هم داشتند و باید بالاخره این چرخه قطع بشود.
در این کتاب عنوان میشود که استقلال عاطفی به معنای بریدن عاطفی از والدین نیست، بلکه به این معناست که شما می توانید بخشی از خانواده باقی بمانید و در عین حال برای خود فردی مستقل باشید. در این حالت می توانید همان کسی باشید که ترجیح شماست، و والدینتان هم می توانند در عین پدر و مادر بودن، از بازی دادن و کنترل شما به عنوان فرزندشان دست بردارند و مشغله های معنادارتری برای زندگی خود بیابند. این همان چیزی است که رابطه ی سالم والد- فرزندی خوانده می شود.
حواستان باشد که رفتارهای مستقل شما به قصد نادیده گرفتن آنها نباشد، بلکه هدف شما این باشد که با رعایت خطوط و مرزهای احترام، خودتان باشید.
یکی از ویژگی های انسان متعادل این است که قادر به برقراری توازن بین حفظ حرمت های انسانی خود و احساسات و خواسته های اطرافیان باشد.
همه ی ما جزئی از یک کل هستیم، یعنی جزئی از اجتماع، پس مسلما هیچ گاه نخواهیم توانست کاملا خودمان باشیم. البته به طور طبیعی دلمان می خواهد که تایید دیگران را نیز داشته باشیم. به علاوه، اغلب ما نمی توانیم صد درصد بی نیاز از وابستگی های عاطفی باشیم، پس بهتر است زیاد عرصه را به خود و دیگران تنگ نکنیم. هیچ اشکالی ندارد که گاهی بخواهیم کاری برای خوشحالی و رضایت والدینمان انجام دهیم. این امری زیبا و پسندیده است اما تا جایی قابل قبول است که قصد کنترلی در کار نباشد.
دکتر سوزان فوروارد، از مطرحترین و موفقترین رواندرمانگران دنیاست که هماکنون نیز در حوزهی خود به فعالیت مشغول است. او بعد از بیش از بیست سال کار مداوم با بیماران و برگزاری همایشهای روانشناسی در دانشگاههای مختلف دنیا و جلسات گروهدرمانی، تدریس و نگارش کتابهای مختلف، حاصل تجربیاتش را در این کتاب به رشتهی تحریر درآورده است. این کتاب که از پرفروشترین کتابهای منتخب در این زمینه در سطح بینالمللی است، در کنار سایر کتابهای او در زمینههای روانشناسی، مردمشناسی و درمان، مأخذ و مرجعی برای بسیاری از متخصصان هم هست.
با اینکه نام این کتاب والدین سمی است و برای کمک به افرادی نوشته شده است که فرزند والدینی سمی بودهاند و آسیب خوردهاند و یا هماکنون در رابطهای ناهمگون با والدین خود به سر میبرند، اما بدون شک مطالعهی آن برای هر فردی که اکنون خود پدر یا مادر است یا روزی نقش پدر یا مادر را به عهده خواهد داشت، میتواند بسیار روشنگر و آموزنده باشد.
در هنگام خواندن مطالب این کتاب احتمالاً از یک سو خود را در قالب رابطهی خود و والدینتان قرار میدهید و از سوی دیگر، در قالب پدر یا مادر فرزندانتان؛ و یکی از هدفهای مطالعهی این کتاب نیز همین است.
در این کتاب علاوه بر شناخت آسیبهای اجتماعی خود با یک کتاب روانشناسی مواجه میشوید که پر است از مددجویانی با سابقهٔ رفتارهای عجیب پدر و مادرهایشان که این آسیبها تا بزرگسالی آنها را رها نکرده است. مشاور راهکارهایی ارائه داده است که اغلبشان را میدانیم.
کتاب دارای دو قسمت است :
در قسمت اول " والدین سمی " انواع والدین سمی معرفی میشوند و به سوال چرا والدین اینگونه رفتار میکنند پاسخ داده میشود و به ویژگی های رفتاری و الگوهای غلط تربیتی والدین سمی و اثرات آن در ایجاد بحران های روحی برای فرزندان در سنین بزرگ سالی پرداخته.
در قسمت دوم " کنترل زندگیتان را در دست بگیرید " کتاب به راهکارهایی برای حل این مشکلات پرداخته است.
سوزان فوروارد با علم به اینکه حساس ترین سال های زندگی کودک و خمیر مایهی شخصیت او در درون خانواده و به دست پدر و مادر شکل میگیرد سعی در کمک به فرزندان داشته تا از ورطهی آسیب های ناشی از رفتارهای والدین آنها را نجات دهد.
چند نمونه آسیب والدین به طور خلاصه که در کتاب به آنها اشاره شده است :
_والدین خداگونه (از نامش هم پیداست، برداشتن مرز بین والد و فرزند، عدم دیدگاه خداگونگی در رابطهٔ والدین)
_والدین بیکفایت (والدینی که بهطریقی از حیطهٔ مشکلات فرزندانشان فرار میکنند، طلاق، مأموریت، ...)
_والدین سلطهجو (که جلوی استقلال فرزندانشان را میگیرند).
بخشی از کتاب :
تا حالا شده با دوست، خانوده، همکار بحث کنید؟
آخر هم برمیگردید میگوید: «بحث کردن با این آدم بیمنطق بیفایده است. از اول هم نباید بحث میکردم، انرژيم و وقتم فقط تلف شد.»
اگر این اتفاق برای شما هم پیش آمده با من همراه شوید.
بحث و گفتوگو برای هر کسی پیش میآید من هم جزء استثناها نبودم. به فکر فرو رفتم و خواستار برطرف کردن این مشکل شدم. وقتی به گذشته برمیگردید، میبینید اولین اجتماعی که شما در آن رشد میکنید «خانواده» است. والدین از بدو تولد بذرهای عواطف و احساسات را در درون ما میکارند که حاصلش در بزرگسالی رفتارهای ما را شکل میدهد. در بعضی خانوادهها این بذرها دانههای عشق و احترام و استقلال هستند اما در برخی دیگر بذر ترس، نفرت یا احساس گناه.
ممکن است نتیجه، گلی شود که دنیای خودمان و اطرافیانمان را به بهشت تبدیل کند یا علفهای هرزی که روح و روانمان را دربرمیگیرد و در اعتمادبهنفس، شغل و همچنین روی روابطمان با همسر، فرزندان و اطرافیانمان تأثیر مخرب بگذارد.
والدین ما پرورش یافته نسلی هستند که دانش و آگاهی ناچیزی نسبت به امور تربیتی داشتهاند، و بسیاری از باورهای تربیتی رایج در گذشته و حال، مبتنی بر جهل و خرافات و نادانی بوده است و این اصول و باورهای غلط گاه نسل به نسل گشته و به امروز رسیده.
حالا منی که پرورشدهنده خودم و نسل بعد هستم باید این اشتباهات و باورهای غلط تربیتی را شناسایی کنم و نسبت به آنها آگاهمندانهتر قدم بردارم.
قدم اول: پذیرش علفهای هذر رفتاری شماست
قدم دوم: اقداماتی مؤثر و مثبت در جهت اصلاح نقایص تربیتی و اصلاح رفتارهای خود و بازسازی سلامت روانیتان است.
شما باید همیشه بخاطر داشته باشید «مسئولیت شما، شناخت و درمان خودتان است».
در دوران رشد که عزت نفس و استقلال کودک نیازمند باروری و تقویت است، او به والدینی نیاز دارد که به عنوان حامی و پشتیبان در کنارش باشند. در این دوران اگر کودک بجای داشتن والدینی آگاه و منطقی دارای والدینی سمی و نادان باشد و از جانب آن ها مورد تنبیههای بدنی یا شماتت و تحقیر قرار گیرد، از آنجا که از ابتدا قادر به تشخیص سمی بودن والدینش نیست، برای توجیه رفتارهای آنها خود را مقصر میشمارد و تقصیر تنبیهاتش را به گردن میگیرد زیرا از باور به خطا کار بودن پدر و مادرش وحشت دارد، یا می ترسد مبادا طرد شود یا احساس گناه می کند. پس هرقدر هم که والدین بدرفتار باشند، باز کودک بدرفتاری های آنان را در نزد خود توجیه می کند. حتی اگر منطق و هوش و فراست کودک به او بگوید که اشتباه است زیرا می داند که به آنها احتیاج دارد.
کودک در تنبیه خود به دست والدین به دو برداشت در بارهی خود میرسند:
1: من بد هستم، پدر و مادرم خوب هستند.
2: من ضعیف هستم، پدر و مادرم قوی هستند.
در هر دو صورت این باور قوی در کودک تقویت می شود که والدینش آدم های کامل و قوی هستند و این ایمان به والدین در کودک مانع از آن میشود که خیال کند والدینش از اقتدار خود سوءاستفاده می کنند. این باور کودک که پدر و مادر مقصر نیستتد بلکه بیعیب و نقصند و اینکه مشکل از اوست ، به کودک القا می کند که از خشم و اعتراض به تنبیهات بیشتر منجر می شود، جلوگیری کند.