عنوان کتاب : خودت را به فنا نده
نویسنده : گری جان بیشاپ
مترجم : حسین گازر
گری جان بیشاپ (Gary John Bishop) در کتاب حاضر دستچینی از اظهار نظرهای شخصی دربارۀ اختیار داشتن، زندگی بخشیدن، متعالی بودن و جسارت داشتن جمع کرده تا با عمل به آنها، در زندگی هر روز بهتر و بهتر شوید. همچنین صحبتها و گفتارهایی از فلاسفه، شخصیتهای مهم تاریخی و نکتههایی از یافتههای علمی هم در این کتاب خواهید یافت که همۀ آنها به نگرش پروبال بیشتری میدهند. درحالی که همۀ این موارد خوب و عالی هستند، اما تنها راه مطالعه و تعامل با کتاب خودت را به فنا نده، این است که آن را در خود جستجو و گفتههایش را امتحان کنید. برای اندیشیدن، اندیشیدن به خود و تجربه کردن آن، وقت بگذارید. هیچ دانش و حکمتی بالاتر از دانشی که خود آن را تجربه کرده باشید نیست.
هیچ وقت باخودتان فکر کرده ایدکه شبیه یک همستر،روی یک چرخ ،با عصبانیت وآشفتگی ،مسیر زندگی را دویده اید. اما همیشه در حال جا زدن هستید؟ این کتاب به شما کمک خواهد کردتا از تمام تنش هاو اضطراب های خودخلاص شده وساعت هااحساس آرامش کنید...
تمام مدتی که درگیر بگو مگو و قضاوتهای درونی هستی، که البته هیچوقت هم متوقف نخواهند شد، صدایی آرام زیر گوشت زمزمه میکند: «خیلی تنبل و خرفتی و اصلاً به درد هیچکاری نمیخوری.» تو حتی متوجه نیستی چقدر به این زمزمه اعتقاد داری یا چهاندازه تباهت میکند. تو فقط تمام روز کار میکنی تا بر استرسها و فشارهای روحیات چیره شوی، زندگیات را نجات دهی و اگر نتوانی چرخ لعنتی زندگی را بچرخانی، تن به تسلیم میدهی و شاید هرگز به جایی که در زندگی میخواستی نرسی. شاید هیچگاه به آن شادی، اندام ایدئال، شغل یا ارتباطی که آرزویش را داری نرسی.
بخشی از کتاب :
ما دائماً به خودمان رشوه میدهیم. ما انواع و اقسام بهانه را در دسترس داریم که به خودمان بگوییم: «نمیتوانیم.»
نمیتوانم، نمیتوانم، نمیتوانم؛ اما بدان که میتوانی. اینها همه بهانه است. تو همۀ اقدامات مهم را به خودت وعده و وعید میدهی، و با فهرست بلند بالایی از دلایل، از انجام آنها طفره میروی و تنها چیزی که پس از آن نصیبت میشود این است که تبدیل به یک آدم چرندگو میشوی.
با این کار، تو بدتر از هرکس دیگری به خودت خیانت میکنی!
تنها تفاوت تو و دیگرانی که همان زندگی رؤیایی تو را دارند این است که آنها عزم خود را جزم کردهاند و وارد عمل شدهاند. آنها آن زندگی را ساختهاند و آن را زندگی کردهاند.
آنها باهوشتر، آگاهتر، قویتر یا هرچیز دیگری نبودهاند. آنها چیزی بیشتر از تو در اختیار نداشتهاند. تنها تفاوت این است که مردم موفق منتظر نمیمانند. آنها منتظر آن لحظه و حس خوب نمیمانند. منتظر الهام غیبی یا امداد آسمانی نمیمانند تا به جلو هلشان دهد. آنها بلند میشوند و به جلو قدم برمیدارند. حتی قبل از اینکه احساس کنند که آمادۀ شکستاند. آنها با هواپیمایی پرواز میکنند که درحال ساختنش هستند. حتی اگر در آسمان از هم متلاشی شود، قطعاتش را دوباره به یکدیگر وصل میکنند و دوباره تلاش میکنند.
به شرایط درونیات اشاره نکن. این هم بهانهای بیش نیست که برای خودت میآوری تا از ریسکهای زندگی خود را دور نگه داری. مشکل اینجاست که زندگی دقیقاً همان مکانها و زمانهای ریسکپذیر است! بقیه، فقط زنده بودن است.
بگذار همه چیز را از جای درستش شروع کنم. در طی روز دو نوع گفتگو ذهن شما را با خود درگیر میکند: صحبت کردن با دیگران و گفتگو با خودتان. ممکن است از کسانی باشی که ادعا میکنند: «من با خودم حرف نمیزنم!»، اما در حقیقت، بسیاری از گفتگوهایی که هر روز داری با خودت هست، همهی فکرها از حیاط خلوت ذهنتان و حریم خصوصی مغزتان لذت میبرند.
درونگرا باشی یا برونگرا، خلاق باشی و یا مصرفگرا، در هر صورت مدت زمان زیادی را صرف گفتگو با خودت میکنی!
در هر کاری از جمله تمرین و ورزش، کار، خوردن، مطالعه، نوشتن، راه رفتن، گریستن، مباحثه، معامله، برنامهریزی، عبادت، تفکر، روابط خصوصی، این گفتگو را انجام میدهی.
بله! حتی هنگام خواب هم مشغول این کاری. در واقع هم اکنون هم در حال انجام این کار هستی. نگران نباش! این به معنای دیوانه بودن تو و یا دیوانه بودن همهی ما نیست. به عبارت دیگر، همهی ما این گفتگوهای درونی را داریم. پس آرام باش و به این نمایش عجیب خوشامد بگو.