عنوان کتاب : ماشین تحریر عجیب
نویسنده : تام هنکس
مترجم : نیلوفر خوش زبان
بى وزنى به همان اندازه که تصور مىکنید باحال است، اما براى بعضى فضانوردهایى که به دلایل نامعلوم چند ساعتِ نخست سفرشان را به استفراغ کردن مىگذرانند، مىتواند دشوار باشد؛ انگار در جشن پیش از پرتاب، بیش از حد غذا خورده باشند! این یکى از حقایقى است که هیچ وقت ناسا منتشر نمىکند و در خاطرات فضانورد هم نمىآید.
تام هنکس، هنرپیشه محبوب آمریکایی که با شاهکارهایی چون فارست گامپ، نجات سرباز رایان، مسیر سبز و کاپیتان فیلیپس نزد هواداران سینما شناخته میشود، این بار دست به قلم شده و کتابی نوشته که دوستداران ادبیات را هم به وجد آورده است.
ماشین تحریر عجیب در ایالات متحده جای خود را در میان کتاب دوستان باز کرده و هنکس با این کتاب نشان داده علاوه بر مهارتش در بازیگری، قصه گویی شیرین زبان و توانا است. او جهانی پر از شخصیت های چند وجهی ارائه میکند و همانند یک بازیگر یا نویسنده درجه یک، تصویری جامع از احساس را نیز با این قصه ها همراه می سازد، تصویری که طنز و تراژدی را در بر میکیرد.
هنکس علاقه خاصی به ماشین تحریر های قدیمی دارد و مجموعه پر و پیمان از ماشین تحریر جمع آوری کرده است. در ماشین تحریر عجیب حضور ماشین تحریر گاهی بسیار ظریف و نامحسوس است و گاهی نقش اساسی در قصه ایفا میکند. بازیگر خلاق فیلم فارست گامپ میداند که در عصر دیجیتال ماشین تحریرها اشیایی تزیینی هستند و جهان هایی دیگر خلق میکنند...
در داستان های ماشین تحریر با شخصیت های جالبی رو به رو می شویم: مهاجری اهل اروپای شرقی که پس از فروپاشی خانواده و زندگی اش به واسطه ی جنگ داخلی، به نیویورک می آید؛ مردی که به شهرت می رسد و باید تصمیم بگیرد که آیا زندگی جدیدش، علایقش را خراب کرده یا نه؛ میلیاردی عجیب و غریب به همراه دستیارش به آمریکا می روند و تجربه های شگفت انگیزی را از سر می گذرانند. کتاب داستان های ماشین تحریر، اثری غافلگیرکننده، هوشمندانه و دلگرم کننده است و به عنوان اولین مجموعه از داستان های کوتاه نوشته شده توسط تام هنکس، بدون تردید طرفداران بی شمار این ستاره ی بزرگ سینما را راضی نگه خواهد داشت.
دو مولفه که به وضوح در داستانها خودنمایى مى کنند؛ یکى زمان و دیگرى مکان است. هنکس با نقب زدن به گذشته، به سالهاى امنِ دهههاى میانى، فضایى گرم و صمیمى را مىجوید. فضایى که شاید براى خوانندهى ایرانى از طریقِ حافظهى تصویرى به جا مانده از فیلمهاى دهههاى پیشینِ امریکا قابل لمس باشد. خانههایى با کاغذ دیوارىهاى گرم و شلوغ، خیابانهاى عریض و خلوت، خانهاى مملو از عطر خوش آسایش. اینها در همهى جوامع دستاویزهایى براى یادآورى حس تعلق و آسودگى هستند.
اما فاکتور دوم، مکان، شاید براى خوانندهى فارسى زبان تا حدى غریب باشد. از آن رو که هنکس با به کارگیرى مکانها سعى کرده حسى را در مخاطب بیدار کند، و این امر تنها با همخوانى فرهنگى امکان پذیر است. همانطور که حس نوستالژیک نهفته در مکانهایى نظیر میدان آزادى، فرحزاد و یا شمس العماره براى خوانندهى انگلیسى زبان قابل لمس نیست.
با تمام اینها، فقدان این حس نتوانسته به همگامىِ خواننده و نویسنده لطمه بزند. با پایان یافتن هر داستان حسرتى به دلِ خواننده مىماند؛ حسرتِ ماندن در کنار کاراکترها، لمس دنیایى که نویسنده ما را با آن آشنا کرده و انتظارِ اینکه اثر بعدىِ نویسنده یک رمان باشد، شبیه به تجربهى بلندى از دنیاىِ ملموس.
بخشی از کتاب:
در نظر داشته باشید که من و آنا از دوران دبیرستان همدیگر را میشناسیم (دبیرستان سنآنتونی!) قرار و مدار نمیگذاشتیم، اما در جمع بچهها با هم وقت میگذراندیم و از هم خوشمان میآمد. بعد از چند سال که کالج را تمام کردم و چند سال بعدتر که از مادرم پرستاری میکردم، لیسانسم را گرفتم و برای مدتی بنگاه معاملات ملکی راه انداختم و مثلاً از این راه چرخ زندگیام را میچرخاندم. یک روز آنا به دفترم آمد تا جایی برای کارهای گرافیکیاش اجاره کند و من تنها مشاور املاکی بودم که میتوانست به آن اعتماد کند، چون قدیمها با یکی از دوستان او سَروسرّی داشتم و بعدتر وقتی بینمان شکرآب شد مثل عوضیها رفتار نکرده بودم. آنا هنوز هم خیلی زیبا بود.
یک روز تمام وقت گذاشتم و چند جا را نشانش دادم، هیچکدام را نخواست، به دلایلی که از هیچکدامشان سر در نمیآوردم. حدس زدم همچنان همان آدم کوشا و دقیق و سختگیری است که در دوران مدرسه بود. روی کوچکترین جزئیات چنان دقتی به خرج میداد که بیا و ببین، مو را از ماست میکشید، آن هم چه کشیدنی.