عنوان کتاب : گربه راهنمای ما
نویسنده : استفان گارنیه
مترجم : مطهره حیدری
گربهها ما را نوازش نمیکنند، بلکه بهواسطهی ما، خود را نوازش میکنند. بخش عمدهی زندگی آنها بر پایهی ترجیح آسایش خود نسبت به هر چیز دیگر است. ما هم مثل آنها باشیم. در درجهی اول حواسمان به خودمان باشد. این رویه به ما فرصت میدهد بتوانیم پیش از پرداختن به دیگران، به نیازهای خود اهمیت بدهیم. باید یاد بگیریم که قبل از هر چیز، از خودمان مراقبت کنیم.
کتاب از ما میخواهد گربهها را الگوی زندگیمان قرار دهیم. نویسنده در هر فصل صفتی از گربه را خاطرنشان می کند، بعد آن را میآورد در زندگی انسانها، میکاودش و مفصلتر جنبههای مختلفش را نشان میدهد. پشت جلد کتاب از او میخوانیم: «در واقع همه چیز همین جا بود، درست مقابل من، بدون اینکه در این سالها متوجه آن شده باشم. ما میتوانیم چه در زندگی شخصی، چه در زندگی کاری، از یک گربه خیلی چیزها را بیاموزیم».
گربه از آنچه هست كاملا راضیست و احساس غرور میكند. مشاهده رفتار مغرورانهاش نسبت به ساير حيوانات و نيز انسانها اين موضوع را تاييد میكند. ما گربهها رو دوست داريم، در درجه اول به اين دليل كه آنها خودشان را بسيار دوست دارند. پس چرا بدون هيچ پرسش اضافی، جا پای او نمیگذاريم؟ به نظر شما یک گربه برای رسيدن به اين سطح از عزت نفس و غرور نسبت به خودش و كسی كه هست، چه كارهایی كرده است؟ نگاه كنيد او چقدر به گربه بودن، افتخار ميكند؛ او به خودش اعتماد دارد بنابراين چرا بايد خودش را به ديگران ثابت كند؟! او خودش است.
گربهها تمام مدت ما را مجذوب خود میکنند. ما آنها را تماشا میکنیم و سعی داریم درکشان کنیم، در قدرت، رفتار، ویژگیها، عادتها و جزئیات اطوار آنها جادویی وجود دارد که استعداد آنها را در زندگیِ با آرامش و شاد بودن نشان میدهد. بیشک ما نیز میتوانیم در زندگی روزمره، شخصی و شغلی خود از ویژگیهایی که گربهها بهطور طبیعی دارند، بهرهمند شویم.
فلسفهای که گربهها در زندگی به کار میگیرند را میتوان در چند کلمه خلاصه کرد: خوردن، بازی کردن، خوابیدن، به فکر آسایش خود بودن و انجام کارهایی که برایشان خوشایند است... این رفتار در مقایسه با سبک زندگی ما بسیار عالی است! اما فقط این نیست، همانطور که خواهید دید آنها صاحب شیوهای از زندگی هستند که به آنها این امکان را میدهد که بدون اضطراب زندگی کنند، چرا که گربهها تنها یک اولویت دارند: آسایش و شادکامی خود!
بخشی از کتاب:
بعضی از روزها پیش میآید که تمایل چندانی به کار کردن، آموختن، مواجهه با فاجعههای دنیا یا حتی نگرانی نسبت به آینده را نداریم… دیگر حوصله نداریم که درباره آخرین اصلاحات سیاسی که از خشم خونمان را به جوش میآورد، اظهارنظر کنیم حتی دیگر توانی برای نگرانی درباره مسائل حرفهای و شغلی یا فکر کردن به بازنشستگی در سالهای آتی را هم نداریم.
ما دیگر تمایل نداریم که بیوقفه به واسطه مشکلات شخصی خود یا مسائل اطرافیانمان آسیب ببینیم و اذیت شویم؛ دیگر نمیخواهیم به دلیل آبی که با پر کردن وان حمام «به هدر میدهیم»، احساس گناه کنیم، حتی تمایل نداریم که به کیفیت برنامه غذاییمان نیز فکر کنیم…