عنوان کتاب: کیخسرو
نویسنده : آرش حجازی
جنگیدن با دشمنی که از او نفرت داری آسان است، سخت، جنگ با آنانی است که دوستشان داری. اینجاست که شجاعت معنا مییابد.
آدورا گمان میکند دیگر همهچیز تمام شده، شوهرش بیست سال پیش مرده، پسرش بزرگ شده و از پیشش رفته و حالا فقط دو دلخوشی در زندگیاش دارد: کارش در انتشارات و تز دکترایش دربارهٔ اسطورهٔ کیخسرو. اما هرگز چنین در اشتباه نبودهاست. درست موقعی که فکر میکند همهچیز را دربارهٔ کیخسرو میداند، کتابچهٔ عجیبی به دستش میرسد که تمام دانستههایش را دربارهٔ این شاه عارف و اسرارآمیز که در فرهنگ ایرانی به «شاه زنده» مشهور است، به چالش میکشد. اما نمیتواند در تز دکترایش از این یافتههای جدید استفاده کند، چرا که نویسندهٔ کتابچه هیچ اشارهای به هیچ مرجعی در نوشتههایش نکردهاست. برای همین، آدورا جستجوی بزرگش را برای یافتن نویسندهٔ گمنام این کتاب آغاز میکند تا مستقیماً مستندات ادعاهای نویسنده را از از خود او بپرسد. جستجویی که به سفری طولانی و حیرتآور در زمان و مکان ختم میشود که تمام باورهای قبلی آدورا را به چالش میکشد.
بخشی از کیخسرو و راز جام ورجاوند
پدربزرگم را کشتم. پیرمردی که همیشه مرا دوست داشت، و هیچکدامتان سرزنشم نکردید. مرا ستودید. اما سایهی آن پیرمرد تا ابد دنبالم است.
زنی را که دوست داشتم، نابود کردم. آوارهاش کردم. شوهرش را کشتم. چرا که درگیر آرمانی بزرگ، اتحاد یک ملت بودم. همه به افتخارم هلهله کشیدید.
برادرم را به کشتن دادم. کسی که پشت و پناهم بود، از خون من بود. دلتان سوخت، اما کسی مرا مقصر ندانست. اتفاق بود. جنگ خشک و تر را با هم میسوزاند. جلوی سرنوشت را نمیتوان گرفت.
داییام را کشتم. قبل از اینکه بتوانم پشت اسب بنشینم، او سواریام میداد. او هنرِ رزم را یادم داد. اما میخواست از جان پدرش دفاع کند و مانع پیروزی من بود. چه شادیها که نکردید وقتی در خونش غلتاندمش، پهلوانی که پشت همهی شما را به خاک میرساند.
تنها دوست راستین زندگیام را کشتم. زیرا که میخواست از طایفهاش دفاع کند و دیگر دوران طایفه گذشته بود و باید ملتی میساختیم.
همه را کشتم و با هر قتل بیشتر مرا ستودید. دیگر خسته شدهام، از دست همهتان. نمیمیرم و به زندگی محکومم. بروید، زندگی کنید.
پدرم کوشید طایفهها را با عشق به هم پیوند بزند و جانش را گذاشت. من انتقام را پرچم کردم و ملتی به وجود آمد. میارزید؟ بروید. شما خوشبختید، چرا که درگذرید. من میمانم، برای اینکه من کیخسرو هستم.